زخمی روی خسته روی مجروح چهره
رخ خسته
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رخ خسته. [ رُ خ َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) که رخش زخمی شده است. زخمی روی. خسته روی. مجروح چهره :
فرنگیس رخ خسته و کنده موی
روان کرده بر رخ ز دو دیده جوی.
فرنگیس رخ خسته و کنده موی
روان کرده بر رخ ز دو دیده جوی.
فردوسی.
کلمات دیگر: