کلمه جو
صفحه اصلی

زریع

فرهنگ فارسی

آنچه خود بروید از دانه افتاده وقت درو در زمین ناهموار و نا آراست .

لغت نامه دهخدا

زریع. [ زَ ] (ع ص ، اِ) آماده و لایق برای کاشتن و زراعت کردن . (ناظم الاطباء). || عذی . کشت دشتی که از باران آب خورد و «کل ناعم زریع» تشبیه است به آن . (از اقرب الموارد).


زریع. [ زِرْ ری ] (ع اِ) آنچه خود بروید از دانه ٔافتاده وقت درو در زمین ناهموار و ناآراست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


زریع. [ زِرْ ری ] ( ع اِ ) آنچه خود بروید از دانه ٔافتاده وقت درو در زمین ناهموار و ناآراست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

زریع. [ زَ ] ( ع ص ، اِ ) آماده و لایق برای کاشتن و زراعت کردن. ( ناظم الاطباء ). || عذی. کشت دشتی که از باران آب خورد و «کل ناعم زریع» تشبیه است به آن. ( از اقرب الموارد ).


کلمات دیگر: