غدر کن فریبنده
ختیر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ختیر. [ خ ِ ت ْ تی ] (ع ص ) غدرکن . فریبنده . (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به خیتر شود.
ختیر. [ خ َ ] ( ع ص ) غدرکننده. فریبنده. خیانت کننده. ( از متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || مرد لافزن بدروغ.
ختیر. [ خ ِ ت ْ تی ] ( ع ص ) غدرکن. فریبنده. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). رجوع به خیتر شود.
ختیر. [ خ ِ ت ْ تی ] ( ع ص ) غدرکن. فریبنده. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). رجوع به خیتر شود.
ختیر. [ خ َ ] (ع ص ) غدرکننده . فریبنده . خیانت کننده . (از متن اللغة) (اقرب الموارد). || مرد لافزن بدروغ .
کلمات دیگر: