کلمه جو
صفحه اصلی

التفات کردن

فارسی به انگلیسی

to do or show favour, [p.c.] to give

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - توجه کردن. ۲ - تکریم کردن. ۳ - دادن بخشیدن (تعارف ) : این کتاب را بمن التفات کنید .

لغت نامه دهخدا

التفات کردن. [ اِ ت ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) توجه داشتن. متوجه بودن. پروا داشتن. نگریستن : و هرگاه که بر ناقدان حکیم و استادان مبرز گذرد بزیور مزور او التفات ننمایند. ( کلیله و دمنه ).
کآمد و التفات کرد بمن
ز آن مرا جاه و آب دیدستند.
خاقانی.
درویشی مجرد بگوشه صحرائی نشسته بود پادشاهی برو بگذشت درویش از آنجا که فراغت ملک قناعت است التفات نکرد. ( گلستان ).
دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد
کی التفات کند بر بتان یغمائی.
سعدی.
اینکه سرش در کمند جان بدهانش رسید
می نکند التفات آنکه بدستش کمند.
سعدی.
و رجوع به التفات داشتن شود.

دانشنامه عمومی

پروا داشتن


پیشنهاد کاربران

روی کردن، روی آوردن، نگاه کردن

روی کرد نگاه کرد. روی برگرداند

مبذول داشتن


کلمات دیگر: