( آمد شدن ) ( مصدر ) ۱ - آمدن و رفتن . ۲ - مراوده داشتن .
امد شدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( آمدشدن ) آمدشدن. [ م َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مراوده. آمدن و رفتن :
همه روزش آمدشدن پیش اوست
که هستند با یکدگر سخت دوست.
روان را سوی روشنی ره کنید.
بر آمدشدن هیچ نگشاد لب.
همه روزش آمدشدن پیش اوست
که هستند با یکدگر سخت دوست.
فردوسی.
به آمدشدن راه کوته کنیدروان را سوی روشنی ره کنید.
فردوسی.
به نزدیک زال آوریدش بشب بر آمدشدن هیچ نگشاد لب.
فردوسی.
پیشنهاد کاربران
آمد شدن: حرکت کردن
چون قلم آمد شدن آغاز کرد
چشم سخن را بسخن باز کرد
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۳۷.
چون قلم آمد شدن آغاز کرد
چشم سخن را بسخن باز کرد
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۳۷.
کلمات دیگر: