کلمه جو
صفحه اصلی

بی التی

فرهنگ فارسی

( بی آلتی ) ساز و برگ نداشتن . محروم بودن از وسایل و اسباب .

لغت نامه دهخدا

( بی آلتی ) بی آلتی. [ ل َ ] ( حامص مرکب ) ساز و برگ نداشتن. محروم بودن از وسایل و اسباب :
ز بی آلتی وانماندم بکنج
جهان باد و از باد ترسد ترنج.
نظامی.
نفس اژدرهاست او کی مرده است
از غم بی آلتی افسرده است.
مولوی.
و رجوع به ماده قبل شود.


کلمات دیگر: