کلمه جو
صفحه اصلی

مشک پخته

فرهنگ فارسی

آن بود که نضج او بمرتبه کمال رسیده باشد و اثری از دمویت در او نمانده چنانکه در عود خام .

لغت نامه دهخدا

مشک پخته. [ م ُ / م ِ ک ِ پ ُ ت َ / ت ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن بود که نضج او بمرتبه کمال رسیده باشد و اثری از دمویت در اونمانده چنانکه در عود خام. ( بهار عجم ) ( آنندراج ).


کلمات دیگر: