( بکار آوردن ) استعمال کردن . یا کشتن و قتل کردن . یا بجا آوردن و انجام دادن .
بکار اوردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( بکار آوردن ) بکار آوردن. [ ب ِ وَ دَ ] ( مص مرکب ) استعمال کردن. ( ناظم الاطباء: بکار ) :
وزین در نیز شاپور خردمند
بکار آورد با او نکته ای چند.
کنون اندرین هم بکار آورم
برو بر فراوان نگار آورم.
هم بر تو به کار آرد یک روز عوانیش.
وزین در نیز شاپور خردمند
بکار آورد با او نکته ای چند.
نظامی.
|| بجا آوردن و انجام دادن. ( ناظم الاطباء ذیل بکار ) : کنون اندرین هم بکار آورم
برو بر فراوان نگار آورم.
فردوسی.
بد فعل و عوان گرچه شود دوست به آخرهم بر تو به کار آرد یک روز عوانیش.
ناصرخسرو.
|| کشتن و قتل کردن. ( ناظم الاطباء ذیل بکار ).کلمات دیگر: