شتر ماده دراز و شتاب یا زن پر حرکت
مشمعله
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( مشمعلة ) مشمعلة. [م ُ م َ ع ِل ْ ل َ ] ( ع ص ) شتر ماده دراز و شتاب. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || زن پرحرکت. ( از اقرب الموارد ). || عزم حاد. ( از اقرب الموارد ) ( محیطالمحیط ). || غارة مشمعلة؛ غارت از هر طرف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || قربة مشمعلة؛ که آب آن روان شود. ( از اقرب الموارد ).
مشمعلة. [م ُ م َ ع ِل ْ ل َ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ دراز و شتاب . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زن پرحرکت . (از اقرب الموارد). || عزم حاد. (از اقرب الموارد) (محیطالمحیط). || غارة مشمعلة؛ غارت از هر طرف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قربة مشمعلة؛ که آب آن روان شود. (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: