مترادف معمول : باب، جاری، رایج، معموله، متداول، مد، مرسوم، عادی، متعارف
متضاد معمول : غیرعادی، نارایج، نامتداول، نامتعارف
برابر پارسی : کار شده، ساخته شده، پرداخته شده
usual, customary, [n.] usage, custom
conventional, customary, going, ordinary, orthodox, popular, proper, standard, usual
انجام شده , وقوع يافته
عادی، متعارف
باب، جاری، رایج، معموله، متداول، مد، مرسوم ≠ غیرعادی، نارایج، نامتداول، نامتعارف
۱. باب، جاری، رایج، معموله، متداول، مد، مرسوم
۲. عادی، متعارف ≠ غیرعادی، نارایج، نامتداول، نامتعارف
۱. عملشده؛ کارشده؛ ساخته شده.
۲. (اسم) رسم و عادت.
〈 معمول داشتن: (مصدر متعدی) عمل کردن؛ اجرا کردن.
〈 معمول شدن: (مصدر لازم)
۱. عمل شدن.
۲. متداول شدن.
〈 معمول کردن: (مصدر متعدی)
۱. عملی کردن؛ اجرا کردن.
۲. متداول ساختن.