مترادف اندیشناک : بیمناک، ترسان، متوحش، هراسان، اندیشمند، فکور، متفکر، متوهم
اندیشناک
مترادف اندیشناک : بیمناک، ترسان، متوحش، هراسان، اندیشمند، فکور، متفکر، متوهم
فارسی به انگلیسی
pensive
apprehensive, mistrusfful
فارسی به عربی
حریص , قلق , مدروس
مترادف و متضاد
اندیشمند، فکور، متفکر
متوهم
بیمناک، مشتاق، ارزومند، دلواپس، اندیشناک
مواظب، متوجه، اندیشناک، متفکر، در فکر
مضطرب، اندیشناک
خیالی، اندیشناک، بافکر، متفکر، با ملاحظه
خیالی، اندیشناک، افسرده، متفکر، محزون، پکر، گرفتار غم
اندیشناک، خود جذب شده، در خورد فرو رفته، غرق در اندیشه
بیمناک، ترسان، متوحش، هراسان
۱. بیمناک، ترسان، متوحش، هراسان
۲. اندیشمند، فکور، متفکر
۳. متوهم
فرهنگ فارسی
اندیشه ناک، اندیشمند، متفکر، بیمناک، ترسناک
( صفت ) ۱ - متفکر اندیشمند . ۲ - بیمناک ترسناک .
( صفت ) ۱ - متفکر اندیشمند . ۲ - بیمناک ترسناک .
فرهنگ معین
(اَ ) (ص . )۱ - مضطرب . ۲ - ترسناک ، بیمناک .
لغت نامه دهخدا
اندیشناک. [ اَ ] ( ص مرکب ) اندیشه ناک. متفکر. ( یادداشت مؤلف ).فکرمند. فکرناک. ( آنندراج ). || هراسان. ترسان. ( یادداشت مؤلف ). بیمناک. ترسناک :
ز هندو نباشید اندیشناک
هزبر دمان را ز روبه چه باک.
خواند بجان ریزه اندیشناک
ابجد نه مکتب از این لوح خاک.
زین زبان شکسته و بسته.
به از راه نزدیک اندیشناک.
که دارد ره دور و درد و هلاک.
ز هندو نباشید اندیشناک
هزبر دمان را ز روبه چه باک.
( گرشاسب نامه ص 81 ).
باکالیجار از این معنی نیک اندیشناک شد و دانست کی سخن او هزل نباشد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 119 ).خواند بجان ریزه اندیشناک
ابجد نه مکتب از این لوح خاک.
نظامی.
من خود اندیشناک پیوسته زین زبان شکسته و بسته.
نظامی.
رهی کو بود دور ازاندیشه پاک به از راه نزدیک اندیشناک.
نظامی.
ز دوری در آن ره شد اندیشناک که دارد ره دور و درد و هلاک.
نظامی.
خاطری همراه من کنند که از دشمنی صعب اندیشناکم. ( گلستان ). پیرمردی جهاندیده درآن کاروان بود گفت ای یاران من از این مرد که بدرقه شماست اندیشناکم. ( گلستان ). اگر از آنکس که فرمانده تست اندیشناکی بر آن کس که فرمانبر تست لطف کن. ( مجالس سعدی ).فرهنگ عمید
۱. اندیشمند، متفکر.
۲. [قدیمی] بیمناک، مضطرب، نگران: شب دراز من اندیشناک در غم آنک / مگر خدای شبم را نیافریده سحر (امیرمعزی: ۲۴۵ ).
۳. (قید ) در حال فکر کردن.
۲. [قدیمی] بیمناک، مضطرب، نگران: شب دراز من اندیشناک در غم آنک / مگر خدای شبم را نیافریده سحر (امیرمعزی: ۲۴۵ ).
۳. (قید ) در حال فکر کردن.
پیشنهاد کاربران
اندیشمند /اندیشناک:
بعضی از نویسندگان امروز اندیشمند را به جای متفکر و اندیشنده یا اندیشنده واندیشه گر به کار می برند اما در متون ادبی فارسی اندیشمند یا ( اندیشه مند ) به معنای "مضطرب و دل نگران" است:" استادم سخت غمناک و اندیشه مندشد "
اندیشناک ( یا اندیشه ناک" نیز با اندیشمند مرادف است. از مرگ اندیشناکم که مرا ناگاه در رسد.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۴۵. )
بعضی از نویسندگان امروز اندیشمند را به جای متفکر و اندیشنده یا اندیشنده واندیشه گر به کار می برند اما در متون ادبی فارسی اندیشمند یا ( اندیشه مند ) به معنای "مضطرب و دل نگران" است:" استادم سخت غمناک و اندیشه مندشد "
اندیشناک ( یا اندیشه ناک" نیز با اندیشمند مرادف است. از مرگ اندیشناکم که مرا ناگاه در رسد.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۴۵. )
اندیشه گر
نگران
کلمات دیگر: