کلمه جو
صفحه اصلی

مغفرت


مترادف مغفرت : آمرزش، آمرزیدگی، بخشایش، بخشش، غفران

برابر پارسی : آمرزش، بخشایش، پوزش

فارسی به انگلیسی

remission

فارسی به عربی

عفو

مترادف و متضاد

آمرزش، آمرزیدگی، بخشایش، بخشش، غفران


forgiveness (اسم)
عفو، گذشت، بخشش، مغفرت

فرهنگ فارسی

بخشودن گناه ، آمرزش، چشم پوشی ازگناه کسی
۱ - ( مصدر ) بخشودن گناه آمرزیدن . ۲ - ( اسم ) بخشایش گناه آمرزش : [ مکارم اخلاق و محاسن شیم ذات شریف او اثر این هفوات را بذیل مغفرت پوشیده گرداند . ] ( اوصاف الاشراف . ۳ )

فرهنگ معین

(مَ فِ رَ ) [ ع . مغفرة ] (مص م . ) آمرزش ، بخشش گناهان .

لغت نامه دهخدا

مغفرت. [ م َ ف ِ رَ ] ( ع اِمص )آمرزش و عفو و بخشش گناهان. ( ناظم الاطباء ). بخشایش سیئات کسی. آمرزش گناهان. غفران. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مغفرة : چون جهاد که برای مال کرده شود... عز مغفرت می توان یافت. ( کلیله و دمنه ).
از نسیم مغفرت کآبی و خاکی یافته
آتشی را از انا گفتن پشیمان دیده اند.
خاقانی.
عافیت خواهم این سری نه یسار
مغفرت خواهم آن سری نه بهشت.
خاقانی.
مکارم اخلاق و محاسن شیم ذات شریف او اثر این هَفَوات را به ذیل مغفرت پوشیده گرداند. ( اوصاف الاشراف ).
پرده از روی لطف گو بردار
کاشقیا را امید مغفرت است.
سعدی.
و رجوع به مغفرة شود.
- مغفرت خواستن ؛ طلب بخشایش کردن. آمرزش طلبیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). برای خود یا دیگری از درگاه خدا درخواست بخشایش گناهان کردن.
- مغفرت طلبیدن . رجوع به ترکیب قبل شود.

مغفرة. [ م َ ف ِ رَ ] ( ع مص ) آمرزیدن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). جرجانی آرد: مغفرة آن است که شخص قادر، کار زشت زیردست خود را بپوشاند و اگر بنده عیب مولای خود را از خوف عتاب وی بپوشاند عمل آن بنده را مغفرت نگویند. ( تعریفات ) : اولئک یدعون الی النار و اﷲ یدعواالی الجنة و المغفرة باذنه. ( قرآن 221/2 ). اولئک الذین اشتروا الضلالة بالهدی و العذاب بالمغفرة فما اصبرهم علی النار. ( قرآن 175/2 ). قول معروف و مغفرة خیرمن صدقة یتبعها اذی و اﷲ غنی حلیم. ( قرآن 263/2 ).

مغفرة. [ م ُ ف ِ رَ ] ( ع ص ) بز کوهی ماده بابچه. ج ، مغفرات. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ماده بز کوهی بابچه. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مُغفِر شود.

مغفرة. [ م ِ ف َ رَ ] ( ع اِ ) زره خود که زیر کلاه پوشند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مِغفَر. ج ، مغافر. ( اقرب الموارد ). و رجوع به مغفر شود.

مغفرت . [ م َ ف ِ رَ ] (ع اِمص )آمرزش و عفو و بخشش گناهان . (ناظم الاطباء). بخشایش سیئات کسی . آمرزش گناهان . غفران . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مغفرة : چون جهاد که برای مال کرده شود... عز مغفرت می توان یافت . (کلیله و دمنه ).
از نسیم مغفرت کآبی و خاکی یافته
آتشی را از انا گفتن پشیمان دیده اند.

خاقانی .


عافیت خواهم این سری نه یسار
مغفرت خواهم آن سری نه بهشت .

خاقانی .


مکارم اخلاق و محاسن شیم ذات شریف او اثر این هَفَوات را به ذیل مغفرت پوشیده گرداند. (اوصاف الاشراف ).
پرده از روی لطف گو بردار
کاشقیا را امید مغفرت است .

سعدی .


و رجوع به مغفرة شود.
- مغفرت خواستن ؛ طلب بخشایش کردن . آمرزش طلبیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برای خود یا دیگری از درگاه خدا درخواست بخشایش گناهان کردن .
- مغفرت طلبیدن . رجوع به ترکیب قبل شود.

فرهنگ عمید

۱. بخشودن گناه.
۲. آمرزش، چشم پوشی از گناه کسی.

فرهنگ فارسی ساره

آمرزش، بخشایش


پیشنهاد کاربران

مغفرت : بخشش گناه، آمرزش

بخشش گناهان

بخشش گناه - امرزش


مغفرت ٬بخشش گناهان

بخشش گناهان، آمرزش

ریشه غفر در عربی به معنای پوشش است. بنابراین چشم پوشی معادل بهتری است. خطاپوشی معادل دیگری است



کلمات دیگر: