کلمه جو
صفحه اصلی

معیوب کردن

فارسی به انگلیسی

deform, impair, mar, spot, vitiate

فارسی به عربی

اضعف , مزق

مترادف و متضاد

damage (فعل)
ضایع کردن، عیب دار کردن، خسارت وارد کردن، خسارت زدن، خسارت رساندن، زیان زدن، معیوب کردن، لطمه زدن به، خسارت وارد اوردن

mar (فعل)
ضایع کردن، معیوب کردن، صدمه زدن، اسیب رساندن، زیان رساندن، ناقص کردن، بی اندام کردن

mutilate (فعل)
اخته کردن، فلج کردن، معیوب کردن، تحریف کردن، ناقص کردن، بی اندام کردن، تحریف شدن

impair (فعل)
خرد ساختن، خراب کردن، معیوب کردن، ضعیف کردن، زیان رساندن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - دارای عیب نقص کردن عیب ناک کردن : [ میتنی تاری که جاروبش کنند میکشی طرحی که معیوبش کنند . ] ( پروین اعتصامی . ۲ ) ۱۱۸ - به عیب نقص نسبت دادن .

لغت نامه دهخدا

معیوب کردن. [ م َع ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عیب ناک کردن. دارای عیب و نقص کردن. تباه کردن. خراب کردن : وصم ؛ معیوب کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).
می تنی تاری که جاروبش کنند
می کشی طرحی که معیوبش کنند.
پروین اعتصامی.


کلمات دیگر: