کلمه جو
صفحه اصلی

مفتاح


مترادف مفتاح : کلید، مقلاد

برابر پارسی : کلید

فارسی به انگلیسی

clef, key, clue, wedge

bottle - opener, tin - opener


key, wedge


فارسی به عربی

اساس

عربی به فارسی

دربطري بازکن , کليد , کليد درخانه , کليد کلون در , ترکه , چوب زدن , سويچ برق , سويچ زدن , جريان را عوض کردن , تعويض , نقشه فريبنده , عمل تند و وحشيانه , اچار , اچار فرانسه , تند , چرخش , پيچ دادن , پيچ خوردن


مترادف و متضاد

key (اسم)
راهنما، مایه، کلید، مفتاح، وسیله راه حل، جزیره کوچک سنگی یا مرجانی

keynote (اسم)
راهنما، مفتاح

passkey (اسم)
مفتاح، کلید خصوصی، کلیدی که چند قفل را باز کند

keyword (اسم)
راهنما، مفتاح، کلمه کلیدی، واژه کلیدی

opener (اسم)
مفتاح، باز کن، باز کننده، گشاینده، افتتاح کننده

کلید، مقلاد


فرهنگ فارسی

کلید، آلتی که با آن قفل ودرهای بسته رابگشایند، مفاتیح جمع
( اسم ) آلتی که بوسیله آن قفل و در بسته را بگشایند کلید: [ ز کوی مغان رخ مگردان که آنجا فروشند مفتاح مشکل گشایی . ] ( حافظ . ۳۵۱ ) جمع : مفاتیح .

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] (اِ. ) کلید. ج . مفاتیح .

لغت نامه دهخدا

مفتاح. [ م ِ ] ( ع اِ ) کلید.مِفتَح. ( مهذب الاسماء ). کلید و هرچه بدان چیزی گشایند. ج ، مفاتیح. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). آلتی که بدان در و هر چیز بسته را بگشایند و کلید. ( ناظم الاطباء ). آلت گشودن قفل و در بسته. اقلید. مِقلاد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
تیغ تو مفتاح قلعتها شد اندرگاه فتح
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان.
عسجدی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
چگونه بسته شوم هر زمان به بند گران
که هست رای تو قفل زمانه رامفتاح.
مسعودسعد.
مفتاح نصرت و ظفر و فتح در کفت
آن سرشکار تن شکر جان شکار باد.
مسعودسعد.
اوست مفتاح گنج خانه جود
اوست مصباح آسمان وجود.
سنائی ( مثنویها چ مدرس رضوی ص 218 ).
و آن را عمده هر نیکی... و مفتاح هر حکمت می شناسند. ( کلیله و دمنه ). اما مفتاح همه اغراض کتمان اسرار است. ( کلیله و دمنه ).
کو تیغ که مفتاح نجات است سرم را
کآن تیغ به صد تاج سر جم نفروشم.
خاقانی.
هر دو فتاح و رمز را مفتاح
هر دو سردار و علم را بندار.
خاقانی.
مصباح امم امام اکمل
مفتاح همم همام اکرم.
خاقانی.
و چون به انفاس صاعده فایحه سر فاتحه سراید فتاح علم شود و مفتاح خاطر قفال آید.( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 179 ).
ذره ذره گر شود مفتاحها
این گشایش نیست جز از کبریا.
مولوی.
چون که قسام اوست کفر آمد گله
صبرباید صبر مفتاح الصله.
مولوی.
ما نمی گفتیم کم نال از حرج
صبر کن کالصبر مفتاح الفرج.
مولوی.
ز کوی مغان رخ مگردان که آنجا
فروشند مفتاح مشکل گشایی.
حافظ.
- مفتاح الغیب ؛ عبارت از اسماء ذات است. که مقام غیبت الهی اند و اول تعین اند. ( فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی تألیف سجادی ).
- مفتاح اول ؛ عبارت از اندراج اشیاء است آن طور که هستند در غیب الغیوب که حروف اصلیه هم گویند،یعنی اندراج در احدیت ذات چون شجره در نوات. ( فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی تألیف سجادی ).
- مفتاح سرالقدر ؛ عبارت از اختلاف استعدادات اعیان ممکنه است. ( فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی تألیف سجادی ).

مفتاح . [ م ِ ] (ع اِ) کلید.مِفتَح . (مهذب الاسماء). کلید و هرچه بدان چیزی گشایند. ج ، مفاتیح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آلتی که بدان در و هر چیز بسته را بگشایند و کلید. (ناظم الاطباء). آلت گشودن قفل و در بسته . اقلید. مِقلاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
تیغ تو مفتاح قلعتها شد اندرگاه فتح
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان .

عسجدی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


چگونه بسته شوم هر زمان به بند گران
که هست رای تو قفل زمانه رامفتاح .

مسعودسعد.


مفتاح نصرت و ظفر و فتح در کفت
آن سرشکار تن شکر جان شکار باد.

مسعودسعد.


اوست مفتاح گنج خانه ٔ جود
اوست مصباح آسمان وجود.

سنائی (مثنویها چ مدرس رضوی ص 218).


و آن را عمده ٔ هر نیکی ... و مفتاح هر حکمت می شناسند. (کلیله و دمنه ). اما مفتاح همه ٔ اغراض کتمان اسرار است . (کلیله و دمنه ).
کو تیغ که مفتاح نجات است سرم را
کآن تیغ به صد تاج سر جم نفروشم .

خاقانی .


هر دو فتاح و رمز را مفتاح
هر دو سردار و علم را بندار.

خاقانی .


مصباح امم امام اکمل
مفتاح همم همام اکرم .

خاقانی .


و چون به انفاس صاعده ٔ فایحه سر فاتحه سراید فتاح علم شود و مفتاح خاطر قفال آید.(منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 179).
ذره ذره گر شود مفتاحها
این گشایش نیست جز از کبریا.

مولوی .


چون که قسام اوست کفر آمد گله
صبرباید صبر مفتاح الصله .

مولوی .


ما نمی گفتیم کم نال از حرج
صبر کن کالصبر مفتاح الفرج .

مولوی .


ز کوی مغان رخ مگردان که آنجا
فروشند مفتاح مشکل گشایی .

حافظ.


- مفتاح الغیب ؛ عبارت از اسماء ذات است . که مقام غیبت الهی اند و اول تعین اند. (فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی تألیف سجادی ).
- مفتاح اول ؛ عبارت از اندراج اشیاء است آن طور که هستند در غیب الغیوب که حروف اصلیه هم گویند،یعنی اندراج در احدیت ذات چون شجره در نوات . (فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی تألیف سجادی ).
- مفتاح سرالقدر ؛ عبارت از اختلاف استعدادات اعیان ممکنه است . (فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی تألیف سجادی ).
- امثال :
صبر مفتاح کارها باشد . (امثال و حکم ج 2 ص 1052).
|| هر چیزی که بدان چیز دشوار و مشکلی را آسان کنند. (ناظم الاطباء). || نشانی است که در ران و گردن شتر نمایند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نشانی که در بالای ران و یا گردن کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

آلتی که با آن قفل و درهای بسته را بگشایند، کلید.

دانشنامه عمومی

مفتاح می تواند به موارد زیر اشاره کند:
کلید (قفل)

پیشنهاد کاربران

کلید

کلید / باز کننده /


کلمات دیگر: