کلمه جو
صفحه اصلی

مفتضح


مترادف مفتضح : بدنام، بی آبرو، رسوا، ننگین ، زشت، بد

متضاد مفتضح : آبرومند، خوشنام

برابر پارسی : رسوا، بی آبرو، بدنام

فارسی به انگلیسی

disreputable, disgraced

disgraced


disreputable


فارسی به عربی

سیی السمعة , مخزی

مترادف و متضاد

infamous (صفت)
پست، رسوا، ننگین، رسوایی اور، بد نام، مفتضح، نفرت انگیز شنیع

ignominious (صفت)
رسوا، ننگ اور، مفتضح، موجب رسوایی

بدنام، بی‌آبرو، رسوا، ننگین ≠ آبرومند، خوشنام


۱. بدنام، بیآبرو، رسوا، ننگین ≠ آبرومند، خوشنام
۲. زشت، بد


فرهنگ فارسی

رسوا، نمایان
( اسم ) رسوا شده بی آبرو گردیده . چه [ افتضح ] لازم آمده .

فرهنگ معین

(مُ تَ ضَ ) [ ع . ] (اِمف . ) رسوا، بی آبرو.

لغت نامه دهخدا

مفتضح. [ م ُت َ ض ِ / ض َ ] ( ع ص ) رسواو نمایان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): فضوح ؛ ای مُفِتضِح. ( محیط المحیط ) ( معجم متن اللغة ). || بی آبرو و بی ناموس و بی آبروشده و رسواگشته و بدنام. ( از ناظم الاطباء ). که عیب یا عیبهای نهانی او آشکار شده است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مفتضح شدن ؛ رسوا شدن. بدنام شدن. بی آبرو شدن.
- مفتضح کردن ؛ رسوا کردن. بدنام کردن. بی آبرو کردن.

فرهنگ عمید

رسوا، نمایان.


کلمات دیگر: