کلمه جو
صفحه اصلی

مغلق


مترادف مغلق : ابهام آمیز، پیچیده، دشوار، سخت، صعب، غامض، مبهم، مشکل، معقد

متضاد مغلق : ساده، سهل

برابر پارسی : پیچیده، دشوار، بسته، سخت

فارسی به انگلیسی

abstruse, close, jawbreaker, highfalutin, highfaluting

abstruse


abstruse, jawbreaker


فارسی به عربی

شخص

عربی به فارسی

محصور , مسدود , محرمانه , بسته , ممنوع الورود


مترادف و متضاد

abstruse (صفت)
مغلق، پیچیده، غامض، پنهان

ابهام‌آمیز، پیچیده، دشوار، سخت، صعب، غامض، مبهم، مشکل، معقد ≠ ساده، سهل


فرهنگ فارسی

بسته شده ، کلام مغلق: سخنی که فهم آن دشوارباشد، سخن پیچیده ومشکل
۱ - ( اسم ) بسته شده ( در و مانند آن ) . ۲ - ( صفت ) دشوار سخت مشکل : [ عبارت مغلق ] .
بسته مغلق

فرهنگ معین

(مُ لَ ) [ ع . ] (اِمف . ) مشکل ، دشوار، غامض .

لغت نامه دهخدا

مغلق. [ م ِ ل َ ] ( ع اِ ) تیری است از تیرهای قمار یا تیر هفتم در مضعف قمار. ج ، مغالیق ، مغالق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و گویند مغالق از صفات تیرهایی است که به هدف خورد و از نامهای آن نیست.( از اقرب الموارد ). || کلیدان. ( ناظم الاطباء ). مِغلاق. ( اقرب الموارد ). و رجوع به مغلاق شود.

مغلق. [ م ُ ل َ ] ( ع ص ) بسته. ( دهار ): باب مغلق ؛ در بسته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : و اگرچه کرم این بزرگان مغلق ابد است و چشمه سخای این مهتران منجمد سرمدی. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 250 ). درهای داد و انصاف که بواسطه و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان مفتوح و گشاده است مغلق ماندی. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 13 ). || مشکل. مسأله دشوار و غامض :
یا به خانه یک طبیب مشفقی
که گشادی از سقامت مغلقی.
مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 409 ).
|| کلامی که دریافت معنی آن دشوار باشد. ( غیاث ).کلام مبهم و مشکل. ( از اقرب الموارد ). مشکل و دشوار و غامض و مجمل و چیزی که درک معنای آن دشوار باشد. ( ناظم الاطباء ). پوشیده. پیچیده. بغرنج : عبارات مغلق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مغلق. [ م ُ غ َل ْ ل َ ] ( ع ص ) بسته. مُغلَق :
از فضل به یک حدیث او الکن
بگشاید صد در مغلق را.
قطران ( دیوان چ محمد نخجوانی ص 12 ).
و رجوع به تغلیق و مغلق شود.

مغلق . [ م ِ ل َ ] (ع اِ) تیری است از تیرهای قمار یا تیر هفتم در مضعف قمار. ج ، مغالیق ، مغالق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و گویند مغالق از صفات تیرهایی است که به هدف خورد و از نامهای آن نیست .(از اقرب الموارد). || کلیدان . (ناظم الاطباء). مِغلاق . (اقرب الموارد). و رجوع به مغلاق شود.


مغلق . [ م ُ غ َل ْ ل َ ] (ع ص ) بسته . مُغلَق :
از فضل به یک حدیث او الکن
بگشاید صد در مغلق را.

قطران (دیوان چ محمد نخجوانی ص 12).


و رجوع به تغلیق و مغلق شود.

مغلق . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) بسته . (دهار): باب مغلق ؛ در بسته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و اگرچه کرم این بزرگان مغلق ابد است و چشمه ٔ سخای این مهتران منجمد سرمدی . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 250). درهای داد و انصاف که بواسطه ٔ و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان مفتوح و گشاده است مغلق ماندی . (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 13). || مشکل . مسأله ٔ دشوار و غامض :
یا به خانه ٔ یک طبیب مشفقی
که گشادی از سقامت مغلقی .

مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 409).


|| کلامی که دریافت معنی آن دشوار باشد. (غیاث ).کلام مبهم و مشکل . (از اقرب الموارد). مشکل و دشوار و غامض و مجمل و چیزی که درک معنای آن دشوار باشد. (ناظم الاطباء). پوشیده . پیچیده . بغرنج : عبارات مغلق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

فرهنگ عمید

۱. دشوار، مبهم.
۲. [قدیمی] بسته شده.


کلمات دیگر: