مترادف معضل : بغرنج، پیچیده، دشوار، سخت، صعب، مسئله، مشکل، معقد
متضاد معضل : سهل، آسان
برابر پارسی : کاستی، دشواری
difficult, intricats
dilemma, predicament, problem, woe
بغرنج، پیچیده، دشوار، سخت، صعب، مساله، مشکل، معقد ≠ سهل، آسان
معضل . [ م ُ ض َ ] (ع ص ) نزد محدثان حدیثی را گویند که از اسناد آن دو یا بیشتر ساقط شده باشد مانند قول مالک از رسول اﷲ(ص ) و تفاوتی نیست بین آنچه از صحابه و تابعی ساقط شده باشد یا از تابعی و تبع او و یا جز آنها و نیز تفاوتی نکند که سقوط از یک جا باشد یا بیشتر. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). در اصطلاح درایه حدیثی است که از اسناد آن دو یا چند نفر از اول یا وسط یا آخر ساقط شده باشد. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
معضل . [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) امر معضل ؛ کار بی بیرون شو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت دشوار. مشکل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کار دشوار و فرو بسته . (از اقرب الموارد) : و این معضل ترا چگونه دست دهد و این مشکل به کدام شکل روی نماید. (سندبادنامه ص 70). تا اگر مهمی پیش آید یا معضلی روی نماید بدین نامها دفع و رفع آن کنی . (سندبادنامه ص 228). || زنی که بچه آوردن بر او دشوار باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنی که بچه آوردن بر وی دشوار باشد و کذلک الدجاجة و غیرها. ج ، معاضیل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مرد قوی و استوارخلقت و منه فی صفته صلی اﷲ علیه و آله : انه کان معضلا ای موثق الخلق . (منتهی الارب ). مرد قوی و استوارخلقت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد زیرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سخت و شدید القبح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شدید القبح . (اقرب الموارد). || داء معضل ؛ بیماری درمان ناپذیر. (از اقرب الموارد).
معضل . [ م ُ ع َض ْ ض ِ ] (ع ص ) دشوار زاینده . مُعَضِّلَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ،معاضیل . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). زنی که بچه آوردن بر وی دشوار باشد و کذلک الدجاجة و غیرها. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیت معضل ؛ خانه ٔ تنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دشواری، کاست