کلمه جو
صفحه اصلی

حاجی سیاح

فرهنگ فارسی

میرزا محمد علی پسر ملا محمد رضای محلاتی معروف به حاجی سیاح

لغت نامه دهخدا

حاجی سیاح. [ س َی ْ یا ] ( اِخ ) ( 1252 - 1344 هَ. ق. ). میرزا محمد علی پسر ملامحمد رضای محلاتی معروف بحاجی سیاح ، در حدود سنه 1252 هَ. ق. در محلات متولد شد و در شب جمعه هفتم ربیعالاول سنه 1344 هَ. ق. مطابق سه مهرماه 1304 هَ. ش. در تهران وفات یافت درسن نود و دو سالگی. از قراری که از خود آن مرحوم در مراسله ای که از او در روزنامه ایران مورخه 6 مهر ماه 1304 هَ. ش. منتشر شده منقول است نقاطی را که سیاحت کرده بطور خلاصه از قرار ذیل است. در حدود سنه 1257 هَ. ق. در بیست و سه سالگی خود هوس سیاحت و جهانگردی بر او غلبه کرد و بدون آنکه کسی را از قصد خود مطلع کند از محلات بقفقازیه حرکت کردو در آنجا از زبان ارمنی و ترکی و روسی آنقدر که بتواند به یکی از آن زبانها تکلم کرده رفع حاجت کند بیاموخت و در تفلیس در یکی از مدارس آنجا معلم زبان عربی و فارسی گردید و پس از چندی از آنجا به استامبول رفت و در مدرسه لازاریستها زبان فرانسه را تحصیل کرد و از آنجا بفرانسه و انگلستان و ایطالیا رفت و در این مملکت اخیر بملاقات پاپ پی نهم نایل آمد و گاریبالدی معروف را نیز در آنجا بدید و سپس بسوئد و نروژ و آلمان رفت و در این مملکت اخیر دوبار بیسمارک را از قراری که خود میگوید ملاقات کرده است و از آنجا بروسیه رفته و بوسیله قنسول ایران بحضور تزار الکساندر دوم رسیده است و در مراجعت به استامبول با سید جمال الدین افغان ( عین تعبیر خود حاجی سیاح است ) آشنا شد و از مریدان او گردید سپس سایرممالک اروپا را از قبیل سویس و اطریش و دانمارک و پرتغال و یونان و اسپانی و رومانی و بلغارستان را سیاحت کرد و پس از بندر هاور بکشتی نشسته به نیویورک رفت و سالها در ممالک متحده امریکای شمالی بسیاحت مشغول بود و خود میگوید که کراراً بملاقات رئیس جمهوری مسترگرن نائل آمده است. از امریکا بمساعدت حکومت امریکا توانسته است مسافرتی بژاپون کند، در ژاپون ( نمیگوید در کدام شهر ) با حاج عبداﷲ بوشهری که چهل سال بود در ژاپون اقامت داشت آشنا شده و بصیرت او در کار سیاحت او مساعدتها کرده سپس از ژاپون بچین آمده وغالب شهرهای برمه و سنگاپور را سیاحت کرده و از آنجا بهندوستان رفته و مدتهای مدید در آن سرزمین گردش کرده است و از آنجا به افغانستان و ترکستان که تازه به تصرف روس درآمده بود رفته است. بعد گوید نه مرتبه به مکه مشرف شده است و در مصر دیده بوده است که مردم در مجالس و محافل آشکارا حشیش می کشیده اند مانند تنباکو و توتون والعهدة فی ذلک علیه ، و میگوید در عکا روزی به حمام رفته بودم جوانی شخصی را شست و شو میداد و دائم سرو دستش را می بوسید، آهسته جویا شدم معلوم شد آنکه استراحت کرده میرزا حسین علی ( بهاء ) و آن جوان عباس افندی است. در سنه 1295 هَ. ق. به ایران مراجعت کرد ولی مشاهده بدبختی مردم که در نتیجه قحطی معروف چند سال قبل هنوز باقی بود بی اندازه او را متأثر کرده که مجدداً بهندوستان و چین و آمریکا مسافرت کرده و این مسافرت مجدد او سه سال طول کشیده و در مراجعت در بمبئی بخدمت هم شهری خود آقاخان محلاتی سیدحسن شاه رسیده و او کاغذی از مادرش به او نشان داده و اورا تشویق به مراجعت وطن و دیدار مادر و اقارب و خویشان نمود او نیز سخن او را پذیرفته به ایران مراجعت کرد و در آنجا تأهل اختیار نمود. معاشرت او با سید جمال الدین افغانی وقتی که این اخیر به تهران آمد باعث سوء ظن ناصرالدین شاه شده او را بخراسان تبعید نمود و پس از چهارده ماه اقامت در خراسان مجدداً او را اجازه مراجعت به تهران دادند. چون نوشته جات میرزا ملکم خان بر ضد دولت ایران و مخصوصاً بر ضد میرزا علی اصغرخان اتابک اعظم بتوسط او منتشر می شد و اتفاقاً در همان اوقات سید جمال الدین افغان نیز مجدداً به ایران مراجعت کرده بود این قضایا باز موجب سؤظن حکومت شده سید جمال الدین را مقهوراً بعتبات تبعید کردند و حاجی سیاح را مدت 22 ماه در قزوین حبس کردند و او و میرزا رضا قاتل ناصرالدین شاه با هم در یک زندان بودند صاحب ترجمه در زندان از میرزا رضا بعضی مطالبی دریافته بود که فوراً محض جلوگیری از وقوع حادثه محتمله مضمون آن مطالب را به اتابک نوشته بود و همین مطلب باعث اثبات بی گناهی او شد بعد از قتل ناصرالدین شاه که پیش بینی های او و در عین حال بی گناهی او را ثابت می کرد از آن غائله جدید نجات یافت. از قراری که حاجی سیاح خود نوشته سیاحت نامه او در دو جلد است و لابد اکنون در نزد اولاد اوست. ( وفیات معاصرین بقلم علاّمه محمد قزوینی ، مجله یادگار سال پنجم شماره 1 و 2 ).

دانشنامه عمومی

میرزا محمد علی محلاتی ملقب به حاج سیاح متولد ۱۲۵۲ قمری/۱۸۳۶ میلادی، یک جهانگرد، و نخستین ایرانی است که رسماً تابعیت ایالات متحده آمریکا را پذیرفت.
حاج سیاح، سفرنامه، ناصر دیهیم، مهربانو
حمید سیاح - سیف الله گلکار (۱۳۵۹). خاطرات حاج سیاح یا دوره خوف و وحشت. تهران: امیرکبیر.
خاطرات مهرانگیز دولتشاهی، مجموعه تاریخ به روایت تاریخ سازان، شاهرخ مسکوب، غلامرضا کردگاری، تهران، صفحه سفید
وی مانند شماری دیگر از دوستان شیخ هادی نجم آبادی، در میان اعضای انجمن باغ میکده جای داشت.
وی در خانواده ای اهل علم و ادب، در محلات به دنیا آمد. پدرش ملا محمدرضا محلاتی او را برای تحصیل به تهران فرستاد و عمویش ملا محمد صادق که متمکن و اهل علم بود، وی را برای تکمیل تحصیلات راهی عتبات کرد. چند سالی در نجف و کربلا به تحصیل علوم قدیمه مشغول و با اندیشمندانی که از نقاط مختلف برای تدریس و تحصیل آمده بودند آشنا شد و بر اثر این آشنایی ها در اندیشه و نگرشش تحولی روی داد که به نظر می رسد مراحل بعدی زندگی او در دامنه تأثیر همین تحول بوده باشد.
حاجی سیاح زندگی ای سراسر همراه با شر و شور داشت از این رو سرگذشت او برای بسیاری جذاب و خواندنی و قابل توجه است. او سفرهای طولانی مدتی به اقصی نقاط اروپا و آمریکای شمالی و همچنین کشورهای شرق از جمله هندوستان صورت داده و کشورهای زیادی را دیده بود.پس از ۱۸ سال سفر به فرنگ، وی در سال ۱۸۷۷ به ایران بازگشت و وارد صحنه انقلاب مشروطیت شد و بخاطر نوشتن نامه ای انتقاد آمیز به مدت ۲۰ ماه رهسپار زندان نیز گردید. وی از دوستان نزدیک سید جمال الدین اسدآبادی بود.حاجی سیاح از روشنفکران عصر قاجار محسوب می شود که سختی زیادی کشید و کتاب هایی هم نوشت. حاج سیاح در سن ۸۹ سالگی در سال ۱۹۲۵ درگذشت.

نقل قول ها

میرزا محمدعلی بن محمدرضا محلّاتی شهرت یافتهٔ فراگیر به حاجی/حاج سَیّاح (۱۸۷۳، محلات - ۱۹۲۵،تهران) کنشگر سیاسی مشروطه و سفرنامه نویس ایرانی - آمریکایی (از ۲۶ مه ۱۸۷۵ / ۵ خرداد ۱۲۵۴) بود.
• «در ایران چون از علوم و اطلاعات عالم خبری نیست، صحبت مردم منحصر به حکومت و کارهای اوست… و چون از علم و فلسفه و صنعت و کار خالی است و مردم نمی خواهند با کار و زحمت، نان بخورند یا به مقامی برسند، هر کس به ایشان بگوید اگر فلان ورد یا دعا را بخوانی یا فلان پول را به فلان قلندر بدهی یا مبلغی به کیمیاگری خرج کنی، به مقصود می رسی، اغلب عقب این خرافات می روند … یکی به دعوای علم، یکی به دعوی مستجاب الدعوه بودن، یکی به دعوی سحر یا شعبده یا رمل و یا جفر یا کیمیاگری یا عابدی و تقدّس، به اسم تقرب به خدا یا به جزیی سکوت و دعاوی پادرهوا و حرف های معمّا و اشعار مغلقه و عربی های مشکله و اظهار مبالغه و غلوّ در حق بزرگان دین و ریا و تقدّس نمایی و اظهار نماز و روزه و امثال این چیزها، مردم را تابع کرده می دوشند. آنچه نیست علم و صنعت و فهم حقیقت و بیان نکات شریعت و دعوت مردم به اخلاق خوب و کار و دیانت و برادری و مهربانی و اخوت است. واقعاً هرقدر انسان مقایسهٔ این وطن مظلوم خود را با ممالک عالم می کند اگر غیرت دارد باید خون جگر بخورد…»• «مردم به دیدنم می آمدند و چون شنیده بودند سیاح هستم و دنیا را گردش کرده ام، با جمعیت آمده از شهر زنان و جماعت سگساران و آدم های یک چشم و دوال پا و غول بیابان و دیو سئوالات می کردند و احوالات آدم آبی می پرسیدند. اما من که چندین سال بود این حرف ها از گوشم افتاده بود، سر به زیر انداخته نمی دانستم چه جواب بگویم. بعضی آمده دعا می خواستند از چله بندی و زبان بند و دعای محبت و عداوت و باطل السحر و از این قبیل امور. من عذر می خواستم تا هنگام خواب، ایشان رفته من آسوده افتادم. لکن چه آسودگی؟! دلم به حال این مردم بی صاحب آتش گرفت… مردم عالم در چه کارند و ایران خربازار است! اعتقاد این بیچارگان به این خرافات هزاران درجه از کشتی بخار و الکتریک و تلفون و ترقیات بیشتر و …»• «من سفرهایم را از سال ۱۸۵۰ شروع کردم، و از آنجا که مورد عنایت فراوان شاه بودم به منشیگری سفارت ترکیه در سن پترزبورگ منصوب شدم. مقصود من از ترک کشور زادگاهم آشنا شدن با شیوه رفتار، حکومت و نهادهای سرزمین های دیگر بود تا آن ها را در سفرنامه ای ثبت کنم تا وقتی به کشورم بازگشتم بتوانم از آن ها برای بهبود اوضاع مردمم استفاده کنم.»• «به نظر من باید به آن گفت زندانی برای ذهن آدمی. هرکه پا به روسیّه می گذارد تحت شدیدترین نظارت ها گذاشته می شود. روس ها در تمدن در شمار اطفالند. امّا الکساندر، تزار حاضر، مرد خوبی است. در نظام آموزشی اصلاحات بزرگی انجام داده است. برای روسیّه خیلی کار کرده است. رژیم انسانی و آزادی مند او، آزادی مند در مقایسه با آنچه حاکمان قبلی روسیّه بوده اند، به صورت بسیار مثبتی با امپراتور پروس قابل مقایسه است. در پروس، امپراتور آزادی را به اسم آزادی در بند کرده است. روس ها از پروس ها مستبدترند، امّا روس ها عشق صمیمانه تری به آزادی دارند.»• «ترک ها و ایرانی ها به هم شبیه اند. هر دو از شراب فراوان، قهوه خوب، و زندگی آسوده خوششان می آید. دلشان به این ها خوش است، و اگر این ها مهیّا باشد از زندگی کاملاً راضی اند. حکومت انگلیس برای انگلیسی ها خیلی خوب است، امّا من فکر می کنم که نسبت به خارجی ها تبعیض قائل می شوند. در ایتالیا، پادشاه آنقدر حرصِ خوردن و نوشیدن دارد که وقتی برای رسیدگی به حال و وضع مردم تهیدست ندارد. کشاورزان آنجا واقعاً در بینوائی به سر می برند. می توانم بگویم که من زائری بوده ام در جستجوی معبد آزادی. من اروپا و آسیا را در جستجوی قبله خودم گشته ام. در اروپا آزادی بیشتری از کشور خودم دیدم؛ امّا تا وقتی اینجا نیامده بودم به کشف جائی که آزادی آنجا را مسکن خود قرار داده است، نائل نشده بودم. حالا این را به دولت خودم اطلاع داده ام. به آن ها گفته ام که در اینجا آزادی تام و تمام پیدا می شود.»• «در طی سفرهایم خیره کننده ترین چیزهائی که دیده ام یکی در بخارا بود، مقبره بزرگ امام بهاءالدین ؛ در ایران، تخت جمشید؛ در مسکو، کرملین و گرند تئاتر؛ در ترکیه، ایاسوفیا؛ در بیت القدس، سنگ های معبد اورشلیم، و معبد و دیرِ کوه کالوری ؛ در مصر، اهرام و ستون های کلئوپاترا؛ در ناپل، قلعه سنت المو، در میلان، ستون ویکتور إمانوئل؛ و تمام ونیز؛ و تونل کوه سنی؛ و کانال سوئز؛ و بسیار چیزهای دیدنی و حیرت انگیز برای یک غریبه.»• «جمهوری سوئیس عالی است؛ دریاچه های لُوسِرن زیبا هستند، بسیار زیبا. راستش من از سوئیس خیلی خوشم می آید. در موناکو با علاقه قماربازها را نگاه می کردم، امّا خودم یک بار هم قمار نکرده ام. من پوینده ای بودم به دنبال دانش، نه به دنبال باختن خود.»• «وقتی به نیویورک رسیدم شعف برم داشت. متروی مرتفع، کار خوبی که با «هل-گیت» کرده بودند، همه چیز به دلم می چسبید. دیدم خیابان ها در نیویورک خیلی خیلی کثیف هستند، ولی مردم خیلی خیلی تمیز. یک بار اجلاس کنگره را دیدم، و جلال و وقار آن انجمن مرا خیلی تحت تأثیر قرار داد. در شهر سالت لیک، معبد تابرناکل ستایش مرا برانگیخت، و من با بیرگهام یانگ مصاحبه ای داشتم، گر چه از مورمون ها خوشم نمی آید. در سفرهایم در آمریکا، چیزهای حیرت آور زیادی دیدم که حاکی از پیشرفت فراوان مردم بودند. متوسط هوش، و سواد مردم آمریکا، به عقیده من، به مراتب بالاتر است از عوام الناس اروپا. در سانفرانسیسکو از پالاس هتل به حیرت افتادم. ساختمان باشکوهی است. کتابخانه ها هم بسیار عالی هستند.»• «شگفتی مرا در نظر مجسم کنید وقتی در حال قدم زدن در یکی از خیابان های شما چشمم به ساختمانی می افتد که آنچنان شرقی ناب می زند —آنچنان مرا به یاد خانه و سرزمین پدری ام می اندازد—که من نمی توانم جلوی خودم را بگیرم و به داخل نروم تا این شبح شرق بر کرانه های غرب شما را از نزدیک ببینم. به من گفتند که اینجا یک «حمّام» است—گرمابه جدید. بعد مرا به داخل اتاقک های حمّام بردند. چه گچ بری هائی، چه ترتیب کاملی برای پخش گرما، تعداد و غنای تزئینات اتاقک ها، چنان بود که از هرچه پیشتر دیده بودم، چه در قاهره، چه در استانبول و چه در مملکت خودم، سر بود. به نظر من از حمام های اسمیرنَه، درترکیّه هم، که فکر می کنم از آن ها در شرق چیز بهتری نیست، سرتر بودند. من، بنا به حقّی که دارم، نشان درجه یک به دکتر لوریاتفویض کردم؛ و همچنین در نامه ای به شاه توصیه کرده ام که به آقای فرانزنی، نقّاش، و دکتر لوریا نشان هلال داده بشود.»• «آمریکا برای من شگفتی جهان است. من تصوری دارم که در آن مکانی که بهشت عدن در آن بود آمریکا است، و وقتی آدم ازخدا نافرمانی کرد به خاطر گناهکاریش به آسیا انداخته شد. کالیفرنیا بهشت است؛ دلفریب تر، و هوش رباتر از درّه کشمیر. آقای کوهن از کنیسای یهودی ها، تنها کسی است در آمریکا که من دیده ام که شناختش از زبان عربی کامل است. قرار است که من فردا با کشتی بخار راهی چین بشوم، تا آن کشورها را تفحص کنم.»• «آقای میرزا محمّدعلی یک اشرافزاده ایرانی است، مردی بسیار متموّل، و صاحب مدارج علمی، و دانش آموخته ممتاز کالج دارالفنون در تهران. یکی از خبرنگاران سانفرانسیسکو «کال» به این جهانگرد برجسته معرّفی شد، و با او مصاحبه کرد. او می گوید که میرزا جنتلمنی است با قامتی متوسط، پیشانی بلند متفکرانه، گیسوان درازی که به شانه اش می رسد، و آن حالت غیرقابل توصیف وقار و طمأنینه که وجه متمایزه شرقیان فرهیخته است. سکنات و وجنات او آرام است، خطاب او مؤدبانه، و هنگامی که به موضوعی علاقه خاص داشته باشد، چشمان درشت سیاهش از هیجان به درخشش در می آیند، حرکات او سریع اند، امّا همیشه متناسب و موقّر، و جریان کلامش به ویژه بلیغ، آن هم برای یک خارجی که طبیعتاً دانش زبان انگلیسی اش محدود است. امّا میرزا در زبان های دیگر به شکل چشمگیری روان است، به فرانسه، آلمانی، ایتالیائی، و روسی به راحتی حرف می زند، و در کل قادر به تکلّم به هشت زبان متفاوت است.»، ۱۸۷۵ -> توصیف نشریهٔ «اینتراوشِن» از حاج سیاح


کلمات دیگر: