خاطرات یک گِیشا رمانی نوشته آرتور گلدن است که در سال ۱۹۹۷ برای نخستین بار به چاپ رسید.
خاطرات یک گیشا (فیلم)
رمان بر پایه خاطرات راستین یک زن ژاپنی که چندین سال گیشا بوده، نوشته شده است.
آرتور گلدن در خاطرات یک گیشا، دیدگاه نیتا سایوری در برابر زندگی و آدم ها را بازگو کرده است.
در آغاز این داستان، نیتا سایوری به توصیف رویاگونه خانه و محل زندگی شان می پردازد. خانه ای که او بر آن نام شنگولی را گذاشته است. در خلال توضیحات او خواننده متوجه سختی ها و دشواری های ویژه زندگی سایوری می شود. در حالی که وی تنها به جنبه های رویایی و گیرای آن دوره از زندگیش توجه دارد و آنسان که پیداست از سختی های آن غافل است. قطب منفی داستان، بیش از همه در منش «هاتسومومو» بازتاب یافته است. دشمنی کینه توزانه او در برابر سایوری حسی از انزجار را در خواننده ایجاد می کند و از همین نقطه بار دراماتیک داستان شکل می گیرد.
خاطرات یک گیشا (فیلم)
رمان بر پایه خاطرات راستین یک زن ژاپنی که چندین سال گیشا بوده، نوشته شده است.
آرتور گلدن در خاطرات یک گیشا، دیدگاه نیتا سایوری در برابر زندگی و آدم ها را بازگو کرده است.
در آغاز این داستان، نیتا سایوری به توصیف رویاگونه خانه و محل زندگی شان می پردازد. خانه ای که او بر آن نام شنگولی را گذاشته است. در خلال توضیحات او خواننده متوجه سختی ها و دشواری های ویژه زندگی سایوری می شود. در حالی که وی تنها به جنبه های رویایی و گیرای آن دوره از زندگیش توجه دارد و آنسان که پیداست از سختی های آن غافل است. قطب منفی داستان، بیش از همه در منش «هاتسومومو» بازتاب یافته است. دشمنی کینه توزانه او در برابر سایوری حسی از انزجار را در خواننده ایجاد می کند و از همین نقطه بار دراماتیک داستان شکل می گیرد.
wiki: راب مارشال است. این فیلم بر اساس رمانی به همین نام ساخته شده است. تهیه کنندگی این فیلم بر عهده استیون اسپیلبرگ بوده است. این فیلم موفق به دریافت ۳ اسکار و ۲۸ نامزدی در جشنواره های دیگر شده است که جمعاً منجر به دریافت ۱۶ جایزه شد. آهنگسازی این فیلم را جان ویلیامز، آهنگ ساز بزرگ آمریکایی برعهده داشته است.
برنده جایزه اسکار بهترین کارگردان هنری
برنده جایزه اسکار بهترین فیلم برداری
برنده جایزه اسکار بهترین طراحی لباس
نامزد جایزه اسکار بهترین موسیقی فیلم
نامزد جایزه اسکار بهترین تدوین صدا
نامزد جایزه اسکار بهترین ترکیب صدا
چیو (سوزوکو اوهگو)، دختر ۹ ساله ای با چشمان آبی و خواهرش ساتسو، دختران یک خانوادهٔ فقیر ماهیگیر روستایی در ژاپن هستند. مادرشان بیمار، و پدر از کار افتاده است. پدر و مادر در برابر بهایی نه چندان بالا دختران خود را می فروشند و دخترها به پایتخت برده می شوند. مدیر گیشا خانهٔ اوکیا (کائوری موموئی) چیو را می پسندد و خواهرش را نمی پذیرد و ساتسو به یک خانهٔ بدنام برده می شود. چیو در اوکیا خدمتکار می شود و به گیشا خانه و گیشای ستاره اش، هاتسومومو (گونگ لی) خدمت می کند اما روزی به طور ناخواسته باعث می شود مدیر گیشاخانه متوجه شود که هاتسومومو با جوانی روابطی عاشقانه دارد که باعث تنبیه گیشا می شود چرا که «یک گیشا هرگز نباید عاشق شود» و از آن پس او به چیو به مانند دشمن خود می نگرد و او را آزار می دهد. اما برای چیو مهم نیست، او می خواهد با ساتسو فرار کند بی خبر از آنکه ساتسو ناگهان گم می شود و با نامه ای به او خبر داده می شود والدینش فوت کرده اند.
پس او می فهمد از این پس فقط یک خدمتکار می ماند در حالیکه دوستش، پامپکین (زو وایزنبام) قرار است دستیار هاتسومومو شود تا او هم گیشایی دیگر باشد. چیوی غمگین یک روز در خیابان گریه می کرده که یک مرد ثروتمند (کن واتانابه) می ایستد و او را دلداری می دهد و برایش یک بستنی می خرد و دو سکه به او می دهد تا خوشحالش کند، چیو لبش را به شربت سرخ روی بستنی می زند و شادمانه به مرد می گوید حالا من هم یک گیشا هستم، مرد می خندد و با محبت لب های دخترک را با دستمالش پاک می کند و دستمال هم از آن چیو می شود و خود با دو گیشا از آنجا می رود، اما چیو که در دنیای کودکانه اش یکی را یافته که دوستش دارد تصمیم می گیرد هر کاری کند تا یک گیشا شود و با آن مرد مهربان هر جا که می خواهد برود. بخت با او یار است و گیشای بزرگ، مامه ها (میاکو تاچیبانا) که به دیدار مدیر اوکیا آمده متعجب از رنگ چشمان چیو او را به عنوان شاگرد مخصوصش انتخاب می کند تا از او یک گیشا بسازد و شانس پامپکین برای گیشا شدن از بین می رود.
از آن پس چیو، نام هنری سایوری را بر می گزیند. سایوری (زی یی ژانگ) حالا دختر جوانی است که در اولین نمایش خود همه را میخکوب می کند و دو مرد شاهد اولین نمایشند، مرد ثروتمند که پس از سال ها سایوری را از رنگ چشمانش می شناسد و دوستش نابو (کوجی یاکوشو) که نیمی از صورتش دفرمه شده و از گیشاها متنفر است و به اصرار دوستش آمده اما چیزی در سایوری هست که نابو را به خود می کشاند و عاشقش می شود حال آنکه سایوری که پس از مدت ها مرد ثروتمند را یافته همو که دستمالش را هر شب چون یادگاری عزیز می بوییده، به عشق نابو وقعی نمی نهد. نمایش سایوری آنچنان چشمگیر بود که هاتسومومو که پا به سن گذاشته اخراج می شود و پامپکین عملاً فراموش. همه چیز بر وقف مراد سایوری است که ناگهان جنگ جهانی همه چیز را به هم می ریزد…
برنده جایزه اسکار بهترین کارگردان هنری
برنده جایزه اسکار بهترین فیلم برداری
برنده جایزه اسکار بهترین طراحی لباس
نامزد جایزه اسکار بهترین موسیقی فیلم
نامزد جایزه اسکار بهترین تدوین صدا
نامزد جایزه اسکار بهترین ترکیب صدا
چیو (سوزوکو اوهگو)، دختر ۹ ساله ای با چشمان آبی و خواهرش ساتسو، دختران یک خانوادهٔ فقیر ماهیگیر روستایی در ژاپن هستند. مادرشان بیمار، و پدر از کار افتاده است. پدر و مادر در برابر بهایی نه چندان بالا دختران خود را می فروشند و دخترها به پایتخت برده می شوند. مدیر گیشا خانهٔ اوکیا (کائوری موموئی) چیو را می پسندد و خواهرش را نمی پذیرد و ساتسو به یک خانهٔ بدنام برده می شود. چیو در اوکیا خدمتکار می شود و به گیشا خانه و گیشای ستاره اش، هاتسومومو (گونگ لی) خدمت می کند اما روزی به طور ناخواسته باعث می شود مدیر گیشاخانه متوجه شود که هاتسومومو با جوانی روابطی عاشقانه دارد که باعث تنبیه گیشا می شود چرا که «یک گیشا هرگز نباید عاشق شود» و از آن پس او به چیو به مانند دشمن خود می نگرد و او را آزار می دهد. اما برای چیو مهم نیست، او می خواهد با ساتسو فرار کند بی خبر از آنکه ساتسو ناگهان گم می شود و با نامه ای به او خبر داده می شود والدینش فوت کرده اند.
پس او می فهمد از این پس فقط یک خدمتکار می ماند در حالیکه دوستش، پامپکین (زو وایزنبام) قرار است دستیار هاتسومومو شود تا او هم گیشایی دیگر باشد. چیوی غمگین یک روز در خیابان گریه می کرده که یک مرد ثروتمند (کن واتانابه) می ایستد و او را دلداری می دهد و برایش یک بستنی می خرد و دو سکه به او می دهد تا خوشحالش کند، چیو لبش را به شربت سرخ روی بستنی می زند و شادمانه به مرد می گوید حالا من هم یک گیشا هستم، مرد می خندد و با محبت لب های دخترک را با دستمالش پاک می کند و دستمال هم از آن چیو می شود و خود با دو گیشا از آنجا می رود، اما چیو که در دنیای کودکانه اش یکی را یافته که دوستش دارد تصمیم می گیرد هر کاری کند تا یک گیشا شود و با آن مرد مهربان هر جا که می خواهد برود. بخت با او یار است و گیشای بزرگ، مامه ها (میاکو تاچیبانا) که به دیدار مدیر اوکیا آمده متعجب از رنگ چشمان چیو او را به عنوان شاگرد مخصوصش انتخاب می کند تا از او یک گیشا بسازد و شانس پامپکین برای گیشا شدن از بین می رود.
از آن پس چیو، نام هنری سایوری را بر می گزیند. سایوری (زی یی ژانگ) حالا دختر جوانی است که در اولین نمایش خود همه را میخکوب می کند و دو مرد شاهد اولین نمایشند، مرد ثروتمند که پس از سال ها سایوری را از رنگ چشمانش می شناسد و دوستش نابو (کوجی یاکوشو) که نیمی از صورتش دفرمه شده و از گیشاها متنفر است و به اصرار دوستش آمده اما چیزی در سایوری هست که نابو را به خود می کشاند و عاشقش می شود حال آنکه سایوری که پس از مدت ها مرد ثروتمند را یافته همو که دستمالش را هر شب چون یادگاری عزیز می بوییده، به عشق نابو وقعی نمی نهد. نمایش سایوری آنچنان چشمگیر بود که هاتسومومو که پا به سن گذاشته اخراج می شود و پامپکین عملاً فراموش. همه چیز بر وقف مراد سایوری است که ناگهان جنگ جهانی همه چیز را به هم می ریزد…
wiki: خاطرات یک گیشا (فیلم)