یا آنچه حاجت ها بر آورد
قاضی حاجات
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قاضی حاجات. [ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قاضی الحاجات. آنچه حاجت ها برآورد :
ای زر تو خدا نه ای ولیکن بخدا
ستار عیوب و قاضی حاجاتی.
|| ( اِخ ) قاضی الحاجات. یکی از نامهای خدا :
حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم.
ای زر تو خدا نه ای ولیکن بخدا
ستار عیوب و قاضی حاجاتی.
|| ( اِخ ) قاضی الحاجات. یکی از نامهای خدا :
حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم.
حافظ
رجوع به قاضی الحاجات شود.کلمات دیگر: