کشيدن , هل دادن , حمل کردن , کشش , همه ماهيهايي که دريک وهله بدام کشيده ميشوند , حمل ونقل , روزبيکاري , تعطيل , روز تعطيل , تعطيل مذهبي , اهرم , ديلم , اهرم کردن , بااهرم بلند کردن , بااهرم تکان دادن , تبديل به اهرم کردن , شاهين , ميله , ميله اهرم , عقب نشيني , پس زني , پس رفت کردن , بازگشت , فترت , دوره فترت , تعطيل موقتي , تنفس , گوشه , کنار , پستي , تورفتگي , موقتا تعطيل کردن , طاقچه ساختن , مرخصي گرفتن , تنفس کردن , بيکاري , مرخصي , مهلت , اسودگي , به تعطيل رفتن
عتله
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
کلوخ کلان که از زمین کنده باشند آهنی است مانند سر تبر
لغت نامه دهخدا
( عتلة ) عتلة. [ ع َ ت َ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) کلوخ کلان که از زمین برکنده باشند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || آهنی است مانند سر تبر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || چوب دستی بزرگ از آهن سرپهن که بدان دیوار بشکنند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || برمای درودگران. تیشه چوب کاو. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). عمود آهنین درودگر و چوب کاو و چوب سوراخ کن. ( شرح قاموس ). عمود آهنین. ( مهذب الاسماء ). || شتر ماده که هرگز آبستن نشود. || چوب دستی سطبر درشت. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || کمان فارسی. ج ، عَتَل. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ).
عتلة. [ ع َ ت َ ل َ ] (ع ص ، اِ) کلوخ کلان که از زمین برکنده باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آهنی است مانند سر تبر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || چوب دستی بزرگ از آهن سرپهن که بدان دیوار بشکنند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برمای درودگران . تیشه ٔ چوب کاو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). عمود آهنین درودگر و چوب کاو و چوب سوراخ کن . (شرح قاموس ). عمود آهنین . (مهذب الاسماء). || شتر ماده که هرگز آبستن نشود. || چوب دستی سطبر درشت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کمان فارسی . ج ، عَتَل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء).
کلمات دیگر: