کلمه جو
صفحه اصلی

طحاوی

فرهنگ فارسی

ابوجعفر احمد بن محمد بن سلمه ازدی فقیه حنفی ( و. ۲۲۹ - ف. ۳۲۱ ه.ق ). وی از مذهب شافعی به حنفی برگشت و ریاست حنفیان مصررا یافت . او راست : بیان السنه المحاضر و السجلات شرح مشکل احادیث رسول الله احکام القر آن .
محمد بن حسن اوراست : شرح بر کتاب الاثار .

لغت نامه دهخدا

طحاوی . [ طَ ] (اِخ ) محمدبن حسن . او راست : شرح بر کتاب الاَّثار. (کشف الظنون ).


طحاوی. [ طَ وی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به قریه طحاوه مصر.یا منسوب به طحاء یکی از چهار موضعی که در مصر بدین نام معروف میباشند. ( منتهی الارب ) ( انساب سمعانی ).

طحاوی. [ طَ ] ( اِخ ) نظامی عروضی در چهارمقاله در ضمن مقاله دوم که بقای نام پادشاهان و بزرگان عصر را وابسته به نظم رائع و شعر شائع شعرا دانسته ، طحاوی نامی را در ردیف شعرای آل سامان ، مانند رودکی و هم طبقگان وی اسم برده ، و محمد قزوینی در تعلیقاتی که بر چهارمقاله نوشته اند تذکر داده اند که : کذا فی النسخ الثلاثة، و معلوم نشد کیست. ( متن ص 28 و تعلیقات ص 130 ). در نسخه س از لغت نامه اسدی که یکی از مآخذ طبع و نشر لغت نامه مزبور بوسیله عباس اقبال بود دو بیت ذیل را به طحاوی نسبت داده است :
لبت گوئی که نیم کفته گُل است
می و نوش اندرو نهفتستی
زلف گوئی ز لب نهازیده ست
به گله سوی چشم رفتستی.
ظاهراً طخاری باشد و این تصحیف از دست کتاب ناشی شده. رجوع به لغت نامه اسدی چ اقبال ص 105 و تعلیقات چهارمقاله چ معین شود.

طحاوی. [ طَ ] ( اِخ ) ابوجعفر احمدبن محمدبن سلمةبن سلامةبن عبدالملک الازدی الطحاوی. وی از قریه طحا که یکی از قرای مصر است میباشد. ولادت او بسال 229 هَ.ق. و وفات وی در سال 321 هَ. ق. بوده ، خواهرزاده مزنی فقیه شافعی است. خود از مذهب شافعی به مذهب حنفی بازگشت و با احمدبن طولون معاصر بوده است. مردی بینوا بود، و چندی از دستمزدی که برای کتابت جهت قاضی ابوعبیداﷲ محمدبن عبده دریافت میداشت ، زندگانی و گذران میکرد تا مالی بدست آورد و عاقبت ریاست حنفیان درمصر بدو محول شد. سنش بهشتاد رسید، کتب بسیاری در فقه حنفی تألیف کرده و در تاریخ نیز او را تألیفی است. رجوع به فهرست ابن الندیم ص 292 شود. یاقوت در معجم البلدان در ضمن ماده «طحا» بعد از ذکر نسب ابوجعفر گوید: و لیس من نفس طحا، و انما هو من قریة قریبه منها یقال لها طحطوط، فکره ان یقال طحطوطی ، فنظن انه منسوب الی الضراط. ( معجم البلدان ج 6 ص 30 ). زرکلی در الاعلام کتب زیر را به طحاوی نسبت داده است : 1 - بیان السنة مطبوع رساله ای است. 2 - المحاضر و السجلات. 3 - شرح مشکل احادیث رسول اﷲ قریب یکهزار ورقه. 4 - احکام القرآن. 5 - الاختلاف بین الفقهاء، کتابی است بزرگ ولی توفیق اتمام آن نیافته است. ( الاعلام زرکلی ج 1 ص 65 ). مؤلف معجم المطبوعات العربیه از سیوطی نقل کرده ، گوید: ابوجعفر طحاوی از طحطوحه میباشد که دهی است به نزدیک طحاو، و از قریه طحا نیست. و کتب زیر رااز وی نامبرده است : عقیدةالطحاوی با شرح آن از عمربن اسحاق الحنفی الهندی متوفی بسال 772 هَ. ق. که درقازان بسال 1311 بطبع رسیده. مشکل الاَّثار، در حدیث در چهار مجلد در حیدرآباد دکن به سال 1333 چاپ شده است. شرح معانی الاَّثار، آن نیز در حدیث و در دو مجلد بسال 1300 در لکنهور هند طبع گردیده است. ( معجم المطبوعات ج 2 ص 1232 ). رجوع به ابوجعفر طحاوی و احمدبن محمدبن سلمة در همین لغت نامه و قاموس الاعلام ترکی شود.

طحاوی . [ طَ ] (اِخ ) ابوجعفر احمدبن محمدبن سلمةبن سلامةبن عبدالملک الازدی الطحاوی . وی از قریه ٔ طحا که یکی از قرای مصر است میباشد. ولادت او بسال 229 هَ .ق . و وفات وی در سال 321 هَ . ق . بوده ، خواهرزاده ٔ مزنی فقیه شافعی است . خود از مذهب شافعی به مذهب حنفی بازگشت و با احمدبن طولون معاصر بوده است . مردی بینوا بود، و چندی از دستمزدی که برای کتابت جهت قاضی ابوعبیداﷲ محمدبن عبده دریافت میداشت ، زندگانی و گذران میکرد تا مالی بدست آورد و عاقبت ریاست حنفیان درمصر بدو محول شد. سنش بهشتاد رسید، کتب بسیاری در فقه حنفی تألیف کرده و در تاریخ نیز او را تألیفی است . رجوع به فهرست ابن الندیم ص 292 شود. یاقوت در معجم البلدان در ضمن ماده ٔ «طحا» بعد از ذکر نسب ابوجعفر گوید: و لیس من نفس طحا، و انما هو من قریة قریبه منها یقال لها طحطوط، فکره ان یقال طحطوطی ، فنظن انه منسوب الی الضراط. (معجم البلدان ج 6 ص 30). زرکلی در الاعلام کتب زیر را به طحاوی نسبت داده است : 1 - بیان السنة مطبوع رساله ای است . 2 - المحاضر و السجلات . 3 - شرح مشکل احادیث رسول اﷲ قریب یکهزار ورقه . 4 - احکام القرآن . 5 - الاختلاف بین الفقهاء، کتابی است بزرگ ولی توفیق اتمام آن نیافته است . (الاعلام زرکلی ج 1 ص 65). مؤلف معجم المطبوعات العربیه از سیوطی نقل کرده ، گوید: ابوجعفر طحاوی از طحطوحه میباشد که دهی است به نزدیک طحاو، و از قریه ٔ طحا نیست . و کتب زیر رااز وی نامبرده است : عقیدةالطحاوی با شرح آن از عمربن اسحاق الحنفی الهندی متوفی بسال 772 هَ . ق . که درقازان بسال 1311 بطبع رسیده . مشکل الاَّثار، در حدیث در چهار مجلد در حیدرآباد دکن به سال 1333 چاپ شده است . شرح معانی الاَّثار، آن نیز در حدیث و در دو مجلد بسال 1300 در لکنهور هند طبع گردیده است . (معجم المطبوعات ج 2 ص 1232). رجوع به ابوجعفر طحاوی و احمدبن محمدبن سلمة در همین لغت نامه و قاموس الاعلام ترکی شود.


طحاوی . [ طَ ] (اِخ ) احمد عبدالرحیم . ولادت وی به سال 1233 هَ . ق . و وفات او بسال 1302. هَ . ق .او راست : نهایةالمقصد و التوسل لفهم قولة الدور و التسلسل . و آن شرحی است در مبحث دور و تسلسل از حاشیه ٔ امیر بر شرح عبدالسلام که بر جوهرة تألیف پدر خویش ابراهیم لقانی نوشته و در بولاق مصر در سال 1303 هَ . ق . بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ج 2 ص 1234).


طحاوی . [ طَ ] (اِخ ) نظامی عروضی در چهارمقاله در ضمن مقاله ٔ دوم که بقای نام پادشاهان و بزرگان عصر را وابسته ٔ به نظم رائع و شعر شائع شعرا دانسته ، طحاوی نامی را در ردیف شعرای آل سامان ، مانند رودکی و هم طبقگان وی اسم برده ، و محمد قزوینی در تعلیقاتی که بر چهارمقاله نوشته اند تذکر داده اند که : کذا فی النسخ الثلاثة، و معلوم نشد کیست . (متن ص 28 و تعلیقات ص 130). در نسخه ٔ س از لغت نامه ٔ اسدی که یکی از مآخذ طبع و نشر لغت نامه ٔ مزبور بوسیله ٔ عباس اقبال بود دو بیت ذیل را به طحاوی نسبت داده است :
لبت گوئی که نیم کفته گُل است
می و نوش اندرو نهفتستی
زلف گوئی ز لب نهازیده ست
به گله سوی چشم رفتستی .
ظاهراً طخاری باشد و این تصحیف از دست کتاب ناشی شده . رجوع به لغت نامه ٔ اسدی چ اقبال ص 105 و تعلیقات چهارمقاله چ معین شود.


طحاوی . [ طَ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به قریه ٔ طحاوه ٔ مصر.یا منسوب به طحاء یکی از چهار موضعی که در مصر بدین نام معروف میباشند. (منتهی الارب ) (انساب سمعانی ).



کلمات دیگر: