کلمه جو
صفحه اصلی

عتیک

فرهنگ فارسی

موضعی است

لغت نامه دهخدا

عتیک . [ ع َ ] (اِخ ) ابن تعلبةبن الدؤلی . از بکر از عدنانیه جد جاهلی است . نسبت بدو عتکی است از فرزندان او محکم الیمامة. (از اعلام زرکلی ).


عتیک . [ ع َ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ).


عتیک . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) روز سخت گرم . (اقرب الموارد). || سرخ از کهنگی . (اقرب الموارد).


عتیک. [ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) روز سخت گرم. ( اقرب الموارد ). || سرخ از کهنگی. ( اقرب الموارد ).

عتیک. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن تعلبةبن الدؤلی. از بکر از عدنانیه جد جاهلی است. نسبت بدو عتکی است از فرزندان او محکم الیمامة. ( از اعلام زرکلی ).

عتیک. [ ع َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( معجم البلدان ).


کلمات دیگر: