کلمه جو
صفحه اصلی

ضیقه

فرهنگ فارسی

صتوقی ٠ تانیث اضمیق

لغت نامه دهخدا

( ضیقة ) ضیقة. [ ض َ ق َ ] ( ع اِمص ) تنگدستی. ( منتخب اللغات ). درویشی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). ج ،ضَیق. تنگی. ( دهار ). بدحالی. ( منتخب اللغات ). || ( ص ) بدحالت. ( منتهی الارب ). رجوع به ضیقة شود. || ( اِخ ) منزلی است مر ماه را میان ثریاو دبران. ( منتهی الارب ). رجوع به ضیقة [ ق َ ] شود.

ضیقة. [ ق َ ] ( ع اِمص ) درویشی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). تنگدستی. ( منتخب اللغات ). نیازمندی. || ( ص ) تنگ. || بدحالت. ( منتهی الارب ). ضَیقه ( بفتح اول نیز گاهی آید ). ج ، ضیق. || ( اِخ ) منزلی است مر ماه را. ( منتهی الارب ). ضَیقة.

ضیقة. [ ق َ ] ( اِخ ) راهی است بین طائف و حنین. ( منتهی الارب ). زمینی است بین طائف و حنین. ( منتخب اللغات ).

ضیقة. [ ق َ ] ( اِخ ) چشمه ای است نزدیک عیذاب. ( منتهی الارب ). منزلی است در ده فرسنگی عیذاب. ( معجم البلدان ).

ضیقة. [ ق َ ] ( ع مص ) تنگ شدن. ( تاج المصادر ).

ضیقة. [ ض َی ْ ی ِ ق َ ] ( ع ص ) تأنیث ضَیِّق.

ضیقة. [ ض َ ق َ ] (ع اِمص ) تنگدستی . (منتخب اللغات ). درویشی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). ج ،ضَیق . تنگی . (دهار). بدحالی . (منتخب اللغات ). || (ص ) بدحالت . (منتهی الارب ). رجوع به ضیقة شود. || (اِخ ) منزلی است مر ماه را میان ثریاو دبران . (منتهی الارب ). رجوع به ضیقة [ ق َ ] شود.


ضیقة. [ ض َی ْ ی ِ ق َ ] (ع ص ) تأنیث ضَیِّق .


ضیقة. [ ق َ ] (اِخ ) چشمه ای است نزدیک عیذاب . (منتهی الارب ). منزلی است در ده فرسنگی عیذاب . (معجم البلدان ).


ضیقة. [ ق َ ] (اِخ ) راهی است بین طائف و حنین . (منتهی الارب ). زمینی است بین طائف و حنین . (منتخب اللغات ).


ضیقة. [ ق َ ] (ع اِمص ) درویشی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). تنگدستی . (منتخب اللغات ). نیازمندی . || (ص ) تنگ . || بدحالت . (منتهی الارب ). ضَیقه (بفتح اول نیز گاهی آید). ج ، ضیق . || (اِخ ) منزلی است مر ماه را. (منتهی الارب ). ضَیقة.


ضیقة. [ ق َ ] (ع مص ) تنگ شدن . (تاج المصادر).



کلمات دیگر: