کلمه جو
صفحه اصلی

باب الطاق

فرهنگ فارسی

آن در بزرگ که درونش طاق نهند

لغت نامه دهخدا

باب الطاق. [ بُطْ طا ] ( ع اِ مرکب ) آن در بزرگ که درونش طاق نهند چون در سلاطین و ملوک درباردار. ( آنندراج ). در بزرگ که طاق بر آن بندند چون در سلاطین. ( مراصدالاطلاع ). و رجوع به شرفنامه منیری شود :
نماند کس که ز انعام تو بروی زمین
نیافت بیت المال و نساخت باب الطاق.
خاقانی.

باب الطاق. [ بُطْ طا ] ( اِخ ) محله ایست بزرگ ببغداد در جانب شرقی معروف بطاق اسماء. ( معجم البلدان ) ( تجارب الامم چاپ عکسی لیدن ص 38، 551 ). رجوع به طاق شود : پس میان باروک و هرون که پسر خال مقتدر بود بباب الطاق بر سردو غلام جنگ شد... ( تاریخ گزیده چ عکسی لیدن ص 340 ) ( اخبار الراضی باﷲ و المتقی چاپ 1935 م. ص 71، 97، 243، 280 ) ( تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 88 س 6 ).

باب الطاق. [ بُطْ طا ] ( اِخ ) محلی به سمرقند :... و آن نهر ( سغد یا زرافشان ) در میان بازار روان بود در محلی معروف به باب الطاق که آبادترین جاهای سمرقند بود. ( احوال و اشعار رودکی ، نفیسی ج 1 ص 132 ).

باب الطاق. [ بُطْ طا ] ( اِخ ) موضعی بگرگان نزدیک شوش. ( سفرنامه مازندران و استراباد رابینو ص 90 ).

باب الطاق . [ بُطْ طا ] (اِخ ) محله ایست بزرگ ببغداد در جانب شرقی معروف بطاق اسماء. (معجم البلدان ) (تجارب الامم چاپ عکسی لیدن ص 38، 551). رجوع به طاق شود : پس میان باروک و هرون که پسر خال مقتدر بود بباب الطاق بر سردو غلام جنگ شد... (تاریخ گزیده چ عکسی لیدن ص 340) (اخبار الراضی باﷲ و المتقی ﷲ چاپ 1935 م . ص 71، 97، 243، 280) (تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 88 س 6).


باب الطاق . [ بُطْ طا ] (اِخ ) محلی به سمرقند :... و آن نهر (سغد یا زرافشان ) در میان بازار روان بود در محلی معروف به باب الطاق که آبادترین جاهای سمرقند بود. (احوال و اشعار رودکی ، نفیسی ج 1 ص 132).


باب الطاق . [ بُطْ طا ] (اِخ ) موضعی بگرگان نزدیک شوش . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 90).


باب الطاق . [ بُطْ طا ] (ع اِ مرکب ) آن در بزرگ که درونش طاق نهند چون در سلاطین و ملوک درباردار. (آنندراج ). در بزرگ که طاق بر آن بندند چون در سلاطین . (مراصدالاطلاع ). و رجوع به شرفنامه ٔ منیری شود :
نماند کس که ز انعام تو بروی زمین
نیافت بیت المال و نساخت باب الطاق .

خاقانی .




کلمات دیگر: