کلمه جو
صفحه اصلی

مداق

فرهنگ فارسی

رزمگاه

لغت نامه دهخدا

مداق.[ م َ ] ( ع اِ ) مداق الحیة؛ جای گرد نشستن مار یا جولانگاه آن. ( منتهی الارب ). || عرصه و میدان جنگ. رزمگاه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی قبلی شود.

مداق. [ م َ داق ق ] ( ع اِ ) ج ِ مَدَق . ( متن اللغة ). رجوع به مدق شود. || ج ِ مَدَقَّة. ( متن اللغة ). رجوع به مدقه شود. || ج ِ مُدُق . ( ناظم الاطباء ). رجوع به مدق شود.

مداق . [ م َ داق ق ] (ع اِ) ج ِ مَدَق ّ. (متن اللغة). رجوع به مدق شود. || ج ِ مَدَقَّة. (متن اللغة). رجوع به مدقه شود. || ج ِ مُدُق ّ. (ناظم الاطباء). رجوع به مدق شود.


مداق .[ م َ ] (ع اِ) مداق الحیة؛ جای گرد نشستن مار یا جولانگاه آن . (منتهی الارب ). || عرصه و میدان جنگ . رزمگاه . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود.



کلمات دیگر: