کلمه جو
صفحه اصلی

کهترین

فارسی به انگلیسی

youngest

لغت نامه دهخدا

کهترین. [ ک ِ ت َ ] ( ص عالی ) کوچکترین و خردترین. ( ناظم الاطباء ) :
ملک صفاتی کاندر ممالک شرفش
سپهر گفت که من کهترین عمل دارم.
خاقانی.
|| خردسال ترین. ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: