ابو قیس و صحیح آن قیس عیلان در اصل نام اسب او بوده است
عیلان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عیلان . [ ع َ ] (اِخ ) ابوقیس ، و صحیح آن قیس عیلان باشد و او را همنام نیست . و عیلان در اصل نام اسب او بوده است . (منتهی الارب ). و رجوع به عیلانی شود.
عیلان . [ ع َ ] (ع اِ) کفتار نر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عیلان . [ ع َ ی َ ] (ع مص ) مانند مصدر عَیل است بمعنی ندانستن شخص که گم شده به کجا رفته و در چه جابجوید آنرا. (از ناظم الاطباء). رجوع به عَیل شود.
عیلان. [ ع َ ی َ ] ( ع مص ) مانند مصدر عَیل است بمعنی ندانستن شخص که گم شده به کجا رفته و در چه جابجوید آنرا. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به عَیل شود.
عیلان. [ ع َ ] ( ع اِ ) کفتار نر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
عیلان. [ ع َ ] ( اِخ ) ابوقیس ، و صحیح آن قیس عیلان باشد و او را همنام نیست. و عیلان در اصل نام اسب او بوده است. ( منتهی الارب ). و رجوع به عیلانی شود.
عیلان. [ ع َ ] ( ع اِ ) کفتار نر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
عیلان. [ ع َ ] ( اِخ ) ابوقیس ، و صحیح آن قیس عیلان باشد و او را همنام نیست. و عیلان در اصل نام اسب او بوده است. ( منتهی الارب ). و رجوع به عیلانی شود.
کلمات دیگر: