زندانی کهنه ٠ آنکه مدتی دراز به زنجیر بسته باشد ٠
کهن سلسله
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کهن سلسله. [ ک ُ هََ /هَُ س ِ س ِ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) زندانی کهنه. ( آنندراج ). آنکه مدتی دراز به زنجیر بسته باشد :
بهر ضبط من مجنون که کهن سلسله ام
فتنه از گیسوی او سلسله خواه است امشب.
بهر ضبط من مجنون که کهن سلسله ام
فتنه از گیسوی او سلسله خواه است امشب.
محتشم کاشانی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: