بهشت گونه . بهشت آسا
بهشت وار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بهشت وار. [ ب ِ هَِ ] ( ص مرکب ) بهشت گونه. بهشت آسا :
بستان بهشت وار شد و لاله
رخشان بسان عارض حورا شد.
کاردیبهشت کرد جهان را بهشت وار.
بستان بهشت وار شد و لاله
رخشان بسان عارض حورا شد.
ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 129 ).
اردیبهشت ماه بسر بر بیک صبوح کاردیبهشت کرد جهان را بهشت وار.
سوزنی.
پیشنهاد کاربران
جنت مثال ؛ بهشت مثال :
کسی که درگه جنت مثال او بگذاشت
حمیم دوزخیان قوت کام او زیبد.
خاقانی.
کسی که درگه جنت مثال او بگذاشت
حمیم دوزخیان قوت کام او زیبد.
خاقانی.
بهشت مانند
کلمات دیگر: