wear, prettify
بزک کردن
فارسی به انگلیسی
to make one's toilet, to dress (up)
فرهنگ فارسی
چاسان فاسان کردن سرخاب و سفیداب بر روی مالیدن و سرمه و وسمه و خطاط و خال کردن و زیر ابرو برداشتن و بند انداختن و گلگونه و غازه و وسمه کردن روی و امثال آن .
لغت نامه دهخدا
بزک کردن. [ ب َ زَک ْ، ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چاسان فاسان کردن. سرخاب و سفیداب بر روی مالیدن و سرمه و وسمه و خطاط و خال کردن و زیر ابرو برداشتن و بند انداختن و گلگونه و غازه و وسمه کردن روی و امثال آن. ( یادداشت بخط دهخدا ).
پیشنهاد کاربران
تند بزک کردن=آرایش غلیظ
دستی در صورت بردن
کلمات دیگر: