کلمه جو
صفحه اصلی

جراده

عربی به فارسی

خرنوب , اقاقيا , ملخ


فرهنگ فارسی

( اسم ) واحد جراد یک ملخ .
نام یکی از زنان حضرت سلیمان ( ع ) که داستانهایی درباره او منقول است دایر بر اینکه وی موجب زوال حکومت سلیمان شده و این منقولات مقرون بصحت نیست .

لغت نامه دهخدا

جرادة. [ ج َ دَ ] (اِخ ) نام اسب سلامةبن نهاربن ابی الاسود است . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ).


جرادة. [ ج َ دَ ] (اِخ ) نام اسب عامربن طفیل که آن را سرج بن مالک گرفت . (منتهی الارب ) (از شرح قاموس ).


جرادة. [ ج َ دَ ] (ع اِ) یکی از ملخ . (از منتهی الارب ). واحد جراد یعنی یک ملخ . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ملخ . (آنندراج ) (دهار). || اسب ماده . (منتهی الارب ).


جرادة. [ ج َ دَ ] (اِخ ) نام اسب عبداﷲبن شرحَبیل . (منتهی الارب ) (از شرح قاموس ).


جرادة. [ ج َ دَ ] (اِخ ) نام زنی . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ).


( جرادة ) جرادة. [ ج َ دَ ] ( اِخ ) نام اسب ابی قتاده حارث بن ربعی. ( منتهی الارب ). اسم اسب ابی قتاده حارث پسر ربعی است. ( شرح قاموس ).

جرادة. [ ج ُ دَ ] ( ع اِ ) ملخ. ( زمخشری ). ج ، جُراد. ( زمخشری ). یک ملخ. ( یادداشت مؤلف ). || پوست و برگ دورکرده از شاخ. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پوست دورکرده از چوب و جز آن. ( از اقرب الموارد ). تراشه چیزی. مؤلف ذخیره خوارزمشاهی آرد: قشاره. خراط؛ رندش روده ها و پاره های پوست که از روده های خداوند سجح بیرون آید. ( از ذخیره خوارزمشاهی ).

جرادة. [ ج َ دَ ] ( ع اِ ) یکی از ملخ. ( از منتهی الارب ). واحد جراد یعنی یک ملخ. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ملخ. ( آنندراج ) ( دهار ). || اسب ماده. ( منتهی الارب ).

جرادة. [ ج َ دَ ] ( اِخ ) آل... از خانواده های شیعی مذهب حلب میباشد. ( از حاشیه خاندان نوبختی چ عباس اقبال ص 222 ).

جرادة. [ ج ُ دَ ] ( اِخ ) ریگستانی است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ابومنصور گوید، ریگستانی است که در بالای بادیه قرار دارد. ( از معجم البلدان ) :
و غودر علوا ذلها متطاول
بنیل کجثمان الجرادة ناشر.
اسودبن یعفر ( از معجم البلدان ).

جرادة. [ ج َ دَ ] ( اِخ ) نام اسب عامربن طفیل که آن را سرج بن مالک گرفت. ( منتهی الارب ) ( از شرح قاموس ).

جرادة. [ ج َ دَ ] ( اِخ ) نام اسب سلامةبن نهاربن ابی الاسود است. ( منتهی الارب ) ( شرح قاموس ).

جرادة. [ ج َ دَ ] ( اِخ ) نام زنی. ( منتهی الارب ) ( شرح قاموس ).

جرادة. [ ج َ دَ ] ( اِخ ) نام اسب عبداﷲبن شرحَبیل. ( منتهی الارب ) ( از شرح قاموس ).

جرادة. [ ] ( اِخ ) نام یکی از زنان حضرت سلیمان ( ع ) که داستانهایی درباره او منقول است دایر بر اینکه وی موجب زوال حکومت سلیمان شده و این منقولات مقرون بصحت نیست. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

جرادة. [ ] (اِخ ) نام یکی از زنان حضرت سلیمان (ع ) که داستانهایی درباره ٔ او منقول است دایر بر اینکه وی موجب زوال حکومت سلیمان شده و این منقولات مقرون بصحت نیست . (از قاموس الاعلام ترکی ).


جرادة. [ ج َ دَ ] (اِخ ) آل ... از خانواده های شیعی مذهب حلب میباشد. (از حاشیه ٔ خاندان نوبختی چ عباس اقبال ص 222).


جرادة. [ ج َ دَ ] (اِخ ) نام اسب ابی قتاده حارث بن ربعی . (منتهی الارب ). اسم اسب ابی قتاده حارث پسر ربعی است . (شرح قاموس ).


جرادة. [ ج ُ دَ ] (اِخ ) ریگستانی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ابومنصور گوید، ریگستانی است که در بالای بادیه قرار دارد. (از معجم البلدان ) :
و غودر علوا ذلها متطاول
بنیل کجثمان الجرادة ناشر.

اسودبن یعفر (از معجم البلدان ).



جرادة. [ ج ُ دَ ] (ع اِ) ملخ . (زمخشری ). ج ، جُراد. (زمخشری ). یک ملخ . (یادداشت مؤلف ). || پوست و برگ دورکرده از شاخ . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوست دورکرده از چوب و جز آن . (از اقرب الموارد). تراشه ٔ چیزی . مؤلف ذخیره خوارزمشاهی آرد: قشاره . خراط؛ رندش روده ها و پاره های پوست که از روده های خداوند سجح بیرون آید. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).


دانشنامه عمومی

جراده (به فرانسوی: Jerada) یک منطقهٔ مسکونی در مراکش است که در جراده واقع شده است. جراده ۴۳٬۵۰۶ نفر جمعیت دارد و ۲۶۸ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فهرست شهرهای مراکش


کلمات دیگر: