کلمه جو
صفحه اصلی

جران

فرهنگ فارسی

... العود

لغت نامه دهخدا

جران . [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


جران. [ ج ِ ] ( ع اِ ) اندرون گردن شتر. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). درون گردن. ( بحر الجواهر ). جران البعیر؛ پیش گردن شتر از مذبح تا منحر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، جُرُن ، اَجْرِنَة. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مجازاً بمعنای ثبوت واستقرار است ، چنانکه در جمله زیر آمده است : «ضرب الاسلام بجرانه »؛ ای ثبت و استقر. ( از اقرب الموارد ).

جران. [ ج ِ ] ( اِخ ) دهی است. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

جران. [ ج ِ ] ( اِخ ) العود. رجوع به جران العود شود.

جران . [ ج ِ ] (اِخ ) العود. رجوع به جران العود شود.


جران . [ ج ِ ] (ع اِ) اندرون گردن شتر. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). درون گردن . (بحر الجواهر). جران البعیر؛ پیش گردن شتر از مذبح تا منحر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، جُرُن ، اَجْرِنَة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مجازاً بمعنای ثبوت واستقرار است ، چنانکه در جمله ٔ زیر آمده است : «ضرب الاسلام بجرانه »؛ ای ثبت و استقر. (از اقرب الموارد).


دانشنامه عمومی

جران، روستایی است از توابع بخش مرکزی و در شهرستان پیرانشهر استان آذربایجان غربی ایران.
این روستا در دهستان پیران قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۵ جمعیت آن ۳۷۹نفر (۷۲خانوار)بوده است.


کلمات دیگر: