دهی است از دهستان عربخانه بخش خوسف شهرستان بیرجند .
چشمه گاو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چشمه گاو. [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه ٔ بخش خوسف شهرستان بیرجند که در 77 هزارگزی شمال باختری خوسف بر سر راه مالرو عمومی گیو به شوسف واقع است . جلگه و معتدل است و 124 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
چشمه گاو. [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است در بلوک مانه که میان مغرب و شمال بجنورد واقع است ». (از مرآت البلدان ، ج 4 ص 244).
چشمه گاو. [ چ َ م َ ] ( اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است در بلوک مانه که میان مغرب و شمال بجنورد واقع است ». ( از مرآت البلدان ، ج 4 ص 244 ).
چشمه گاو. [ چ َ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه بخش خوسف شهرستان بیرجند که در 77 هزارگزی شمال باختری خوسف بر سر راه مالرو عمومی گیو به شوسف واقع است. جلگه و معتدل است و 124 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
چشمه گاو. [ چ َ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه بخش خوسف شهرستان بیرجند که در 77 هزارگزی شمال باختری خوسف بر سر راه مالرو عمومی گیو به شوسف واقع است. جلگه و معتدل است و 124 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
کلمات دیگر: