( اسم ) ۱- خان. تابستانی خان. بادگیردار. ۲- خانه ای که بر بالای خان. دیگری ساخته باشند و اطراف آن باز باشد بالا خانه پربار پرباره پربال پرباله فربال فرباله برواره . ۳- مجمر. عود. ۴- رف طاق طاقچه پرواره. ۵- گنجینه. ۶- تخته هایی که سقف خانه را بدان پوشند.
پرواره
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پرواره. [ پ َرْ رَ / رِ ] ( ص ) پرورش یافته شده.بشبیون. فربه. مسمن. ( برهان ). || ( اِ ) فرواره. برواره. غرفه. ( نصاب الصبیان ) ( دهار ). مشربه. علّیة. || حیوان بپروار بسته :
چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردم پرورد
نیست از شفقت مگر پرواره او لاغر است.
ناگاه باز دنیا مردین را
در چه فکند از سر پرواره.
چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردم پرورد
نیست از شفقت مگر پرواره او لاغر است.
عطار.
|| رف. طاق. طاقچه. بالاخانه. خانه تابستانی. ( برهان ) : ناگاه باز دنیا مردین را
در چه فکند از سر پرواره.
ناصرخسرو.
|| گنجینه. || تخته های خانه پوشیدن. ( برهان ). تخته هائی که سقف خانه بدان پوشند: وشیع، شاخ ریزه ها و فدره که بر سقف و بالای پرواره ها اندازند. ( منتهی الارب ). || عودسوز . ( برهان ). بویسوز. عطرسوز. مجمر. مجمره. || قاروره بیمار. ( برهان ). و رجوع به پروار شود.دانشنامه عمومی
مثل پر، شبیه پر
کلمات دیگر: