کلمه جو
صفحه اصلی

جربت

فرهنگ فارسی

دهی است از شهرستان بجنورد این ده در صد و هفتاد هزار گزی باختری اسفراین و چهار هزار گزی شمال مالرو عمومی میان آباد به جاجرم واقع شده و محلی است جلگه و معتدل .

لغت نامه دهخدا

جربت . [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنخواست بخش اسفراین از شهرستان بجنورد. این ده در 170 هزارگزی باختری اسفراین و چهارهزارگزی شمال مالرو عمومی میان آباد به جاجرم واقعشده و محلی است جلگه و معتدل . 439 تن سکنه ٔ شیعه ٔ فارسی زبان دارد. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات ، بنشن ، پنبه و میوه ها است . شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


جربت. [ ج ُ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سنخواست بخش اسفراین از شهرستان بجنورد. این ده در 170 هزارگزی باختری اسفراین و چهارهزارگزی شمال مالرو عمومی میان آباد به جاجرم واقعشده و محلی است جلگه و معتدل. 439 تن سکنه شیعه فارسی زبان دارد. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات ، بنشن ، پنبه و میوه ها است. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

جربة. [ ج ِ ب َ ] ( ع اِ ) کشت زار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مزرعة. ( اقرب الموارد ). || زمین بی آب و گیاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زمین فراخ ( زمین پاک و بی گیاه ). ( از اقرب الموارد ). || زمین شیارکرده و آراسته برای کشت درخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زمین که شایسته کشت و غرس درخت باشد. ( از اقرب الموارد ). ج ، جِرَب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و از لیث نقل شده که : جربة؛ بقعه ای است که گیاه نیکو دارد. ( اقرب الموارد ). || پوست پاره یا بوریا و مانند آن که برکناره چاه اندازند تاآب در چاه نریزد و شکسته نگردد. یا آن پوست پاره و مانند آن که در نهر اندازند تا آب بر آن رود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

جربة. [ ج َ ب َ ] ( اِخ ) دهی است به مغرب. ( منتهی الارب ). مخفف جُرَبَّة و جرب بتشدید باء نام دهی است بمغرب که در کتاب الفتوح ذکر آن بسیار آمده است در حدیث حنش آمده ، که با رویفعبن ثابت در قریه ای بمغرب بنام جربه جنگیدیم سپس خطیبی از میان ما بپاخاست و گفت : ای مردم جز آنچه از رسول خدا( ص ) شنیده ام چیزی نگویم تا آخر روایت. ابوعبید بکری گوید که جزیره جربه در نزدیک قابس واقع است و باغهای فراوان دارد و مردم آنجا موجب فساد در بر و بحر شوند و آنان از خوارج اند. ( از معجم البلدان ). در نخبة الدهر دمشقی جربة بکسر اول و فتح ثالث ضبط شده است.شاید یکی مصحف دیگری باشد. رجوع به این کلمه شود.

جربة. [ ج َ رَب ْ ب َ ] ( اِخ ) دهی است بمغرب که آن را جربه بتخفیف با نیز گویند. ( از معجم البلدان ). رجوع بجربه شود.

جربة. [ ج ِ ب َ ] ( اِخ ) جزیره ای است که شهری در ساحل آن قرار دارد و برای رسیدن بدان باید از بحر قیصر عبور کرد. در آنجا درختان خرما و سیب و سایر میوه ها فراوان است به طوری که بفاصله چند میلی بوی خوش آنها بمشام میرسد. این جزیره از بلاد افریقیه ساحلی بمغرب بحر محیط قرار دارد. رجوع بنخبة الدهر دمشقی ص 234 و جَربَةشود. و مؤلف قاموس الاعلام آرد: جزیره ای است در جنوب تونس در خلیج جربه طول آن از شرق به غرب و از شمال به جنوب 38 هزارگز است. محصول آن خرما، زیتون ، انجیر، انگور و جز آن است و 45000 تن سکنه دارد. نام قدیمی این جزیره منینکس بود. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ). و رجوع بهمین کتاب شود.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۷°۵′۲۰″ شمالی ۵۶°۴۴′۵۳″ شرقی / ۳۷٫۰۸۸۸۹°شمالی ۵۶٫۷۴۸۰۶°شرقی / 37.08889; 56.74806
محوطه سنگ نگاره های جربت
جربت، روستایی از توابع بخش جلگه سنخواست شهرستان جاجرم در استان خراسان شمالی ایران است.
این روستا در دهستان چهارده سنخواست قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۶۳۹ نفر (۱۸۵خانوار) بوده است.
مردم روستای جربت از اصیل ترین اقوام تات در منطقه هستند و هنوز به زبان تاتی سخن می گویند.


کلمات دیگر: