کلمه جو
صفحه اصلی

تبوذک

فرهنگ فارسی

موضعی است و بدین معنی بدون الف و لام آید . و ابوسلمه موسی ابن اسمعیل منقری را بدان جهت تبوذکی گویند که قومی از اهل تبوذک بخانه اش فرود آمدند یا بدان جهت که وی خانه در تبوذک خریده بود .

لغت نامه دهخدا

تبوذک. [ ت َ ذَ ] ( ع اِ ) تبودک. آنکه دل و روده و اندرون ماکیان را فروشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به ماده قبل شود.

تبوذک. [ ت َ ذَ ] ( اِخ ) موضعی است و بدین معنی بدون الف و لام آید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و ابوسلمة موسی بن اسماعیل منقری را بدان جهت تبوذکی گویند که قومی از اهل تبوذک بخانه اش فرود آمدند یا بدان جهت که وی خانه ای در تبوذک خریده بود. ( منتهی الارب ).

تبوذک . [ ت َ ذَ ] (اِخ ) موضعی است و بدین معنی بدون الف و لام آید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و ابوسلمة موسی بن اسماعیل منقری را بدان جهت تبوذکی گویند که قومی از اهل تبوذک بخانه اش فرود آمدند یا بدان جهت که وی خانه ای در تبوذک خریده بود. (منتهی الارب ).


تبوذک . [ ت َ ذَ ] (ع اِ) تبودک . آنکه دل و روده و اندرون ماکیان را فروشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.



کلمات دیگر: