توجیه پذیر
فارسی به انگلیسی
justifiable, vindicable, warranted, tenable, explicable, warrantable
فارسی به عربی
مبرر
مترادف و متضاد
قابل شرح، توجیه پذیر
فرهنگ فارسی
قابل توجیه
قابل توضیح، موجه نمایاندنی
جملات نمونه
این عمل زشت او توجیه پذیر نیست
this vale dead of his is not justifiable
لغت نامه دهخدا
توجیه پذیر. [ ت َ / تُو پ َ ]( نف مرکب ) قابل توجیه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
پیشنهاد کاربران
پذیرفتنی
کلمات دیگر: