کلمه جو
صفحه اصلی

بی حیایی


مترادف بی حیایی : بی چشم ورویی، بی شرمی، دریدگی، گستاخی، وقاحت

متضاد بی حیایی : حجب

فارسی به انگلیسی

impudence, immodesty


audacity, impudence, indecency, sauciness

مترادف و متضاد

بی‌چشم‌ورویی، بی‌شرمی، دریدگی، گستاخی، وقاحت ≠ حجب


فرهنگ فارسی

۱ - بی شرمی بی آزرمی مقابل حیا. ۲ - گستاخی جسارت .

لغت نامه دهخدا

بیحیایی. [ ح َ ] ( حامص مرکب ) جسارت و پررویی و گستاخی و بی شرمی و بی ادبی. ( ناظم الاطباء ). وقاحت. سخت رویی. سترگی. شوخی. پررویی. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
دوم پرده بیحیایی متن
که خود میدرد پرده خویشتن.
سعدی.

پیشنهاد کاربران

سمسول ورزیدن. [ س َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) بیشرمی کردن. شوخی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : تا به پنج رسید [ شربت شراب ] نشاط در ایشان آمد و رقص و کچول آغازیدند و لور و سمسول ورزیدند. ( راحة الصدور راوندی ) .


کلمات دیگر: