کلمه جو
صفحه اصلی

اماه


مترادف اماه : ( آماه ) آماس، باد، برآمدگی، پف، نفخ، ورم

فرهنگ فارسی

( آماه ) ( اسم ) ورم تورم باد نفخ بر آمدگی .
آماس، ورم، بر آمدگی وتورم عضوی ازاعضای بدن
در ندای ام گویند : یا اماه یعنی ای مادر .

لغت نامه دهخدا

( آماه ) آماه. ( اِ ) آماس. ورم. نفخ. تمیدگی. تورم. انتفاخ. تهبّج. دُروء. باد. بادکردگی. تفرق :
ز بس دم تو که خوردم به نای می مانم
که در میانه دفّم پدید شد آماه.
نجیب جرفادقانی.
پس عجب نیست که با جنس ذبولی که وراست
تره را بر سر خوان تو بگیرد آماه.
نجیب جرفادقانی.
شیر کز مالش عدل تو دباغت یابد
گردنش نرم تر از نیفه روباه بود
خصمت ار فربهئی یافت ز معجون غرور
چه شود، فربهی طبل ز آماه بود.
شرف شفروه.

اماه. [ اُم ْ ما ] ( ع اِ ) در ندای «ام » گویند: یا اماه ؛ یعنی ای مادر.

اماه . [ اُم ْ ما ] (ع اِ) در ندای «ام » گویند: یا اماه ؛ یعنی ای مادر.


فرهنگ عمید

( آماه ) = آماس


کلمات دیگر: