کلمه جو
صفحه اصلی

بی چیزی


مترادف بی چیزی : افلاس، بی نوایی، تنگ دستی، درویشی، فقر، مسکنت، مفلسی، نداری

متضاد بی چیزی : توانگری، دولتمندی، غنا

فارسی به انگلیسی

poverty, indigence, pauperism, penury

poverty, indigence


indigence, pauperism, penury, poverty


مترادف و متضاد

destitution (اسم)
فقر، بی چیزی

indigence (اسم)
فقر، بی چیزی، تنگدستی، لزوم، نداری، نیازمندی، تهی دستی

disinvestment (اسم)
بی چیزی، اتلاف سرمایه، خرج دارایی

افلاس، بی‌نوایی، تنگ‌دستی، درویشی، فقر، مسکنت، مفلسی، نداری ≠ توانگری، دولتمندی، غنا


فرهنگ فارسی

افلاس درویشی فقر .

لغت نامه دهخدا

بی چیزی. ( حامص مرکب ) ناداری. تنگدستی. ( یادداشت بخط مؤلف ).


کلمات دیگر: