کلمه جو
صفحه اصلی

بی خانمان


مترادف بی خانمان : آسمان جل، آواره، بی سامان، خاکسترنشین، خانه به دوش، دربدر

متضاد بی خانمان : سروساماندار

فارسی به انگلیسی

displaced, homeless, nomad, stateless, vagrant, waif, ruined

homeless, ruined


displaced, homeless, nomad, stateless, vagrant, waif


فارسی به عربی

مسرد

مترادف و متضاد

homeless (صفت)
سرگردان، اواره، غریب، دربدر، بی خانمان، بی مسکن، خانه بدوش، بی مکان و منزل

آسمان‌جل، آواره، بی‌سامان، خاکسترنشین، خانه‌به‌دوش، دربدر ≠ سروساماندار


فرهنگ عمید

۱. آن که خانه و زندگانی و زن و فرزند ندارد.
۲. آواره، دربه در.

دانشنامه عمومی

بی خانمان به کسانی گفته می شود که خانه و سرپناهی برای زندگی و آسایش ندارند و در گوشه و کنار خیابانها، پارکها و جای های همگانی زندگی می کنند.

دانشنامه آزاد فارسی

بی خانِمان (Sans Famille)
رمانی برای نوجوانان، نوشتۀ هکتور مالو، به زبان فرانسوی، منتشرشده در ۱۸۷۸. جذابیت بی پایان این رمان عاطفی و به نوعی تربیتی از احساسی نادر ناشی می شود که نویسنده دربارۀ رنج انسان ها از خود بروز می دهد. رمی، کودک سرراهی، فرزند یک بانوی متشخص انگلیسی است که در طول سفرهای دور و درازش برای کسب معاش یک بار با او برخورد کرده است. رمی در دستۀ سیار نمایشی متعلق به پیرمردی پوستین پوش با لهجۀ ایتالیایی، به نام ویتالیس، جایی می یابد. پس از این که ویتالیس از سرما می میرد، رمی نزد باغبانی پیر که دختر لالش از رمی خوشش آمده، کاری برای خود دست وپا می کند. تگرگ محصولات پیرمرد را از بین می برد و رمی ناچار راه سفر در پیش می گیرد. رمان پس از رشته ای از سفرهای دور و دراز و پرهیجان سرانجام پایانی خوش دارد: رمی پدر و مادر خود را در لندن می یابد و در قصر خانوادگی آرام می گیرد و با دختر باغبان که معلوم می شود لالِ مادرزاد نبوده، ازدواج می کند.

واژه نامه بختیاریکا

پچ کنده؛ بی سر اَنجُم؛ بی نِسبت

جدول کلمات

دربدر

پیشنهاد کاربران

ویلان

هرجایی

در به در


کلمات دیگر: