کلمه جو
صفحه اصلی

امتلا


مترادف امتلا : بدهضمی، رودل، ناگوار، انباشته شدن، پرشدن، مملوشدن

برابر پارسی : پرشدن، شکم پری

فارسی به انگلیسی

surfeit

مترادف و متضاد

بدهضمی، رودل، ناگوار


انباشته‌شدن، پرشدن، مملوشدن


۱. بدهضمی، رودل، ناگوار
۲. انباشتهشدن، پرشدن، مملوشدن


فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) پر شدن . ۲ - ( اسم ) پری . ۳ - پری شکم ۴ - فراوانی خون و اخلاط . یا امتلائ معده . ۱ - رودل ۲ - تخمه ۳ - نفخ شکم در اثر پر خوردن بر آمدگی شکم در اثر پر خوری . ۴ - سنگینی معده در اثر خوردن غذا و عدم هضم آن بسبب کندی کار معده و اختلال کار باب المعده و کند کار کردن روده ها .

لغت نامه دهخدا

امتلا. ( ع مص ، اِمص ) پر شدن. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ فارسی معین ). پری. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). انباشتگی. || سیری. ( از ناظم الاطباء ). پری شکم. ( فرهنگ فارسی معین ) :
از فرط عطای او زند آز
پیوسته زامتلا زراغن.
بوسلیک.
بر امتلا نشاید خفت ( بفصل خزان ). ( ذخیره خوارزمشاهی ). || بدی هضم غذا را پری معده. ( از غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). ناگوار. ( صحاح الفرس ). رجوع به امتلای معده در ترکیبات شود. || پر شدن بدن از خلطی از اخلاط چهارگانه چنانکه انسان مشرف به بیماری شود و گاه امتلا بر فساد اخلاط از جهت کیفیت اطلاق میشود. ( از بحر الجواهر ). فراوانی خون و اخلاط. ( فرهنگ فارسی معین ) :
بگیرد از طپش تیغ وز امتلای خلاف
دل زمین خفقان و دم زمانه فواق.
خاقانی.
|| در اصطلاح نجومی مقابله خورشید و ماه است. ( از یادداشت مؤلف ). استقبال. ( از کفایة التعلیم ). رجوع به استقبال و کشاف اصطلاحات الفنون و التفهیم ص 83 شود. || بدر شدن ماه. ( از یادداشت مؤلف ). پرماهی. ( مفاتیح ) ( التفهیم ص 83 ).
- امتلا زدن ؛ هیضه زدن.( از آنندراج ) :
بقتل صد اجل نوعی صلا زد
که جان از برق خنجر امتلا زد.
حکیم زلالی ( از آنندراج ).
رجوع به امتلاکردن و امتلای معده و تخمه شود.
- امتلا کردن ؛ هیضه زدن. ( از آنندراج ) :
ز جام درد چندان می کشیدم کز هوس ماندم
ز تیغ فقر چندان زخم خوردم کامتلا کردم.
طالب آملی ( از آنندراج ).
- امتلای معده ؛ رودل. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| تخمه. ( فرهنگ فارسی معین ). هیضه. رجوع به امتلا کردن و امتلا زدن شود. || نفخ شکم دراثر پرخوری. زیاده روی و افراط در غذا خوردن. برآمدگی شکم در اثر پرخوری. ( فرهنگ فارسی معین ). سنگینی معده بر اثر خوردن غذا و عدم هضم آن بسبب کندی کار معده و اختلال کار باب المعده و کند کار کردن روده ها. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. پر شدن، آکنده شدن، پُری.
۲. پری و آکندگی معده به واسطۀ هضم نشدن غذا.


کلمات دیگر: