دومی
فارسی به انگلیسی
the second(one)
latter, second
فارسی به عربی
اخیر , ثانیة
مترادف و متضاد
دیگری، دومی، دوم
مجدد، دومی، دوم
آخر، بعدی، اخیر، دومی، اخری، عقب تر، این یک
فرهنگ فارسی
( صفت ) در مرحله دوم دومین .
لغت نامه دهخدا
دومی. [ دُ وُ ] ( ص نسبی ، اِ ) دویمی. ( ناظم الاطباء ). که در مرتبه دوم قرار دارد پس از اولی. آخر. اُخری ̍. ثانیه. ثانی. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به دوم شود.
دومی. [ ] ( اِخ ) عبداﷲبن جعفر. از علمای نحو و با ابوالفرج محمدبن اسحاق الندیم صاحب الفهرست قریب العهد بوده است و به نوشته ابن ندیم او راست :
1 - کتاب القوافی. 2 - کتاب اللغات. ( یادداشت مؤلف ).
دومی. [ ] ( اِخ ) عبداﷲبن جعفر. از علمای نحو و با ابوالفرج محمدبن اسحاق الندیم صاحب الفهرست قریب العهد بوده است و به نوشته ابن ندیم او راست :
1 - کتاب القوافی. 2 - کتاب اللغات. ( یادداشت مؤلف ).
دومی . [ ] (اِخ ) عبداﷲبن جعفر. از علمای نحو و با ابوالفرج محمدبن اسحاق الندیم صاحب الفهرست قریب العهد بوده است و به نوشته ٔ ابن ندیم او راست :
1 - کتاب القوافی . 2 - کتاب اللغات . (یادداشت مؤلف ).
دومی . [ دُ وُ ] (ص نسبی ، اِ) دویمی . (ناظم الاطباء). که در مرتبه ٔ دوم قرار دارد پس از اولی . آخر. اُخری ̍. ثانیه . ثانی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دوم شود.
کلمات دیگر: