کلمه جو
صفحه اصلی

الوف


مترادف الوف : هزاران، هزارها، هزارگان

مترادف و متضاد

۱. هزاران، هزارها
۲. هزارگان


فرهنگ فارسی

بسیار الفت گیرنده، خوگیر
جمع الف . ۱ - هزاران هزارها. ۲ - هزارگان. یا آلاف الوف .
ندره نکولا او راست : ضحایا البشریه که مجموعه مقالاتی است .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (ص . ) خوگیر، مهرجوی .
( اُ ) [ ع . ] جِ الف . ۱ - هزاران ، هزارها. ۲ - هزارگان .

( اَ ) [ ع . ] (ص .) خوگیر، مهرجوی .


( اُ ) [ ع . ] جِ الف . 1 - هزاران ، هزارها. 2 - هزارگان .


لغت نامه دهخدا

الوف. [ اَ ] ( ع ص ) بسیار الفت گیرنده. ج ، اُلُف. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). خوگر. زودجوش. زودانس. کثیرالالفة :
خیره خلق الوف تو بی جرم
بچه معنی ز من شده ست نفور؟
مسعودسعد.

الوف. [ اُ ] ( ع اِ ) ج ِ اَلف. هزاران. ( از غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ). هزارگان ، جمع دیگر آن آلاف است. ( اقرب الموارد ) : اء لم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذرالموت ( قرآن 243/2 )؛ یعنی ندانسته اید قصه ایشان که از سراهای خود بیرون رفتند، و ایشان هزاران بودند فراوان بپرهیز از طاعون. ( کشف الاسرار ج 1 ص 642 ).

الوف. [ ] ( اِخ ) ( الخوری ) میخائیل. او راست : مختصر تاریخ الیونان القدیم. رجوع به معجم المطبوعات ج 1 ستون 465 شود.

الوف. [ ] ( اِخ ) میخائیل موسی بعلبکی. او راست : تاریخ بعلبک. رجوع به معجم المطبوعات ج 1 ستون 465 شود.

الوف. [ ] ( اِخ ) ندره نکولا. او راست : ضحایا البشریة که مجموعه مقالاتی است. ( از معجم المطبوعات ج 1 ستون 465 ).

الوف . [ ] (اِخ ) (الخوری ) میخائیل . او راست : مختصر تاریخ الیونان القدیم . رجوع به معجم المطبوعات ج 1 ستون 465 شود.


الوف . [ ] (اِخ ) میخائیل موسی بعلبکی . او راست : تاریخ بعلبک . رجوع به معجم المطبوعات ج 1 ستون 465 شود.


الوف . [ ] (اِخ ) ندره نکولا. او راست : ضحایا البشریة که مجموعه ٔ مقالاتی است . (از معجم المطبوعات ج 1 ستون 465).


الوف . [ اَ ] (ع ص ) بسیار الفت گیرنده . ج ، اُلُف . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خوگر. زودجوش . زودانس . کثیرالالفة :
خیره خلق الوف تو بی جرم
بچه معنی ز من شده ست نفور؟

مسعودسعد.



الوف . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اَلف . هزاران . (از غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). هزارگان ، جمع دیگر آن آلاف است . (اقرب الموارد) : اء لم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذرالموت (قرآن 243/2)؛ یعنی ندانسته اید قصه ٔ ایشان که از سراهای خود بیرون رفتند، و ایشان هزاران بودند فراوان بپرهیز از طاعون . (کشف الاسرار ج 1 ص 642).


فرهنگ عمید

خوگیر، بسیارالفت گیرنده.
= اَلْف

خوگیر؛ بسیارالفت‌گیرنده.


اَلْف#NAME?


دانشنامه عمومی

آلوف. آلوف (عبری: אלוף) در سلسله مراتب درجات ارتش اسرائیل همتراز ژنرال یا دریابد «برای نیروی دریایی» در دیگر کشورهاست.علاوه بر خود درجه آلوف چهار درجه دیگر هم هستند که مشتقات این کلمه میباشند.آنها در ترکیب باهم پنج مقام والای ارتش اسرائیل را تشکیل میدهند.به جز در موارد نظامی آلوف در موردی غیرنظامی هم استفاده دارد که آن ورزش است و این کلمه در آنجه معنی قهرمان را میدهد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أُلُوفٌ: هزاران
ریشه کلمه:
الف (۲۲ بار)


کلمات دیگر: