solid
توپر
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
صلب
مترادف و متضاد
سفت، خالص، یک پارچه، سخت، محکم، بسته، قوی، نیرومند، استوار، قابل اطمینان، جامد، توپر، مستحکم، منجمد، حجمی، سه بعدی، ز جسم
سخت، ابستن، بار دار، پر زحمت، فربه، تیره، کند، قوی، سنگین، ابری، زیاد، گران، توپر، وزین، دل سنگین، سنگین جثه
توپر
فرهنگ فارسی
انباشته
لغت نامه دهخدا
توپر. [ پ ُ ] ( ص مرکب ) انباشته. مقابل کاواک و توخالی.از: «تو» ( داخل ، اندرون ) + «پر» ( مملو، انباشته ).
فرهنگ عمید
۱. [مقابلِ توخالی] آنچه میان تهی نباشد: لاستیک توپر.
۲. [مجاز] شخص پخته و کارآزموده.
۳. [مجاز] تودار.
۲. [مجاز] شخص پخته و کارآزموده.
۳. [مجاز] تودار.
کلمات دیگر: