مترادف مسوده : پیش نویس، چرک نویس، رونوشت، نوشته، تصحیح نشده
متضاد مسوده : پاکنوشت، پاکنویس
برابر پارسی : پیش نویس
draft, rough, schema, scratch
rough copy, draft
حواله , برات , برات کشي , طرح , مسوده , پيش نويس , برگزيني , انتخاب , چرک نويس , طرح کردن , () (انگليس) اماده کردن , از بشکه ريختن
۱. پیشنویس، چرکنویس
۲. رونوشت، نوشته، تصحیحنشده ≠ پاکنوشت، پاکنویس
پیشنویس، چرکنویس ≠ پاکنوشت، پاکنویس
رونوشت، نوشته، تصحیحنشده
مسودة. [ م ُس ْ وَدْ دَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث مسودّ. ج ، مسودات . مجازاً به معنی نوشته و آنچه اول سرسری نوشته باشند تا بار دیگر آن را به دقت و صفا و خوبی نویسند. (ناظم الاطباء)(آنندراج ). سواد، مقابل بیاض . آنچه اول به قصد مراجعه بنویسند. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مسوده شود. || سیاه . این لفظ مأخوذ از اسوداد بر وزن افعلال است ، زیرا هر لفظی که در آن معنی لون باشد اکثر از باب افعلال می آید، چنانکه احمرار و اخضرار و اصفرار و اسوداد. (آنندراج ) (غیاث ). سیاه کرده شده . || خاکه . خاکا و نقشه . (ناظم الاطباء).
مسودة. [ م ُ س َوْ وِ دَ ] (اِخ ) بنی عباس را گویند چرا که شعار آنها سیاه بودو لباس سیاه می پوشیدند. (ناظم الاطباء). عباسیان که جامه ٔ سیاه پوشیدندی ، ضد مُبیّضة یا اصحاب مقنع که جامه ٔ سپید در بر کردندی . (یادداشت مرحوم دهخدا). سیاه جامگان . عباسیان ، ضد سپیدجامگان . عباسیون . (عقد الفرید). اصحاب دولت بنی عباس . (خاندان نوبختی ص 264).
مسودة. [ م ُس ْ وِ دَ ] (ع ص ) تأنیث مسود. زنی که بچه ٔ سیاه زاید. (ناظم الاطباء).
مسوده . [ م ُ س َوْ وَ دَ ] (ع ص ، اِ) مسودة. رجوع به مسودة شود.
مسوده . [ م ُس ْ وَدْ دَ ] (ع ص ، اِ) مسودة. رجوع به مسودة شود. || پیش نویس و سواد دستورالعمل : فرمودیم تا در تمامت ممالک باسقاق و ملک هر شهری قضات آنجا حاضر گردانند و حجتی در این باب به موجبی که مسوده ٔ آن کرده فرستادیم از ایشان بازگیرند و بفرستند. (تاریخ غازانی ص 229). اکنون باید که فلان و فلان قضات آنجا را حاضر گردانند و به موجب مسوده ای که فرستاده شد حجت از ایشان بازگیرند. (تاریخ غازانی ص 229). || نوشته . نوشته شده . نوشته شده از روی سند یا چیز دیگری . کُپی . کپی شده . مسوّده : رقم نویسان ارقامی که به مسوده ٔ دفاتر صادرمیشود دو نفر. (تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 16). حکام و کلانتر و مستوفیان و لشکریان ... و غیره محال متعلقه به ایشان که به مسوده ٔ دفتری صادر میشود. (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 44). و رجوع به مسودّة شود.
- مسوده را صاف نمودن ؛ به بیاض بردن . به ورق بردن . به کاغذ بردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 332). پاکنویس کردن .
- مسوده کردن ؛ سرسری نوشتن .(ناظم الاطباء). ورق سیاه ساختن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 332). تهیه ٔ پیش نویس کردن .
|| خاکه . خاکا و نقشه . (ناظم الاطباء).
مسودة. [ م َس ْ وَ دَ ] (ع ص ) آب که بر آن زردی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبی که بر روی آن زردی باشد: ماء مسودة. (ناظم الاطباء).
مسودة. [ م ُ س َوْ وَ دَ ] (ع ص ، اِ)تأنیث مسود. ج ، مسودات . آنچه اول نوشته و سپس از روی آن بطور دقت و صفا و خوبی نویسند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مُسوَدّة. مسودَّه . مسوَّده . سواد. پیش نویس ، مقابل پاکنویس ، مقابل بیاض ، مقابل مُبیضة. || کپی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || دستخط. فرمان . نامه . نوشته . نوشته شده . || سیاه . (دهار). || نزد عامه ظرف شراب شیشه ای سیاه رنگ . (محیط المحیط).