کلمه جو
صفحه اصلی

مستلزم بودن

فارسی به انگلیسی

entail, exact, involve, necessitate, take, to necessitate or require

to necessitate or require


entail, exact, involve, necessitate, take


فارسی به عربی

استوجب , تطلب , معنی , میراث , ورط

مترادف و متضاد

entail (فعل)
موجب شدن، در برداشتن، شامل بودن، متضمن بودن، مستلزم بودن، حمل کردن بر، حبس یا وقف کردن

require (فعل)
خواستن، مستلزم بودن، نیاز داشتن، لازم دانستن، لازم بودن، لازم داشتن

implicate (فعل)
دلالت کردن بر، گرفتار کردن، بهم پیچیدن، مستلزم بودن، مشمول کردن

necessitate (فعل)
مجبور کردن، مستلزم بودن، ناگزیر ساختن، ایجاب کردن، بایسته کردن، واجب کردن

involve (فعل)
وارد کردن، گیر انداختن، پیچیدن، گرفتار کردن، مستلزم بودن، گرفتار شدن، پیچیده شدن، در گیر کردن یا شدن

پیشنهاد کاربران

مجبور بودن، اجبار برای انجام کاری ( حتی گاهی برخلاف میل )


کلمات دیگر: