کلمه جو
صفحه اصلی

بی ذوق


مترادف بی ذوق : بدسلیقه، بی استعداد، بی حال، بی دماغ، بی شوروحال، کج سلیقه

متضاد بی ذوق : باذوق، خوش ذوق، ذوقمند

فارسی به انگلیسی

tasteless, unimaginative, inelegant, void of taste

inelegant, void of taste


tasteless, unimaginative


مترادف و متضاد

fat-witted (صفت)
ابله، کودن، بی ذوق

thick-witted (صفت)
کودن، خشک مغز، بی ذوق

بدسلیقه، بی‌استعداد، بی‌حال، بی‌دماغ، بی‌شوروحال، کج‌سلیقه ≠ باذوق، خوش‌ذوق، ذوقمند


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - بیمزه .۲ - بی سلیقه . ۲ - آنکه نتواند زیباییها را احساس کند مقابل باذوق .

لغت نامه دهخدا

بی ذوق. [ ذَ / ذُو ] ( ص مرکب ) ( از: بی + ذوق ) بی مزه.( ناظم الاطباء ). || بی سلیقه. آنکه مابین خوبی و بدی فرق نگذارد. ( ناظم الاطباء ). آنکه قوه تمیز زیبائی و جمال ندارد. ( یادداشت مؤلف ). آنکه نتواند زیبائیها را احساس کند. مقابل با ذوق :
گر ذوق نیست ترا کژطبع جانوری.
سعدی.
رجوع به ذوق شود.

فرهنگ عمید

۱. بی سلیقه.
۲. کسی که علاقه و توجه به زیبایی و هنر نداشته باشد.


کلمات دیگر: