کلمه جو
صفحه اصلی

مسامحه


مترادف مسامحه : اهمال، تسامح، تساهل، تعلل، تغافل، تکاهل، تهاون، سستی، طفره، غفلت، کاهلی، کوتاهی، مماشات، مماطله

متضاد مسامحه : جدیت

برابر پارسی : آسان گرفتن، ساده انگاری، سستی ورزیدن، کوتاهی

فارسی به انگلیسی

negligence, nonchalance, indulgence, forbearance, dereliction, neglect, slackness

negligence, nonchalance, forbearance


dereliction, neglect, negligence, slackness


فارسی به عربی

اهمال

مترادف و متضاد

carelessness (اسم)
مسامحه، لاابالی گری، پشت گوش فراخی، سبکباری، فروگذاری، سرسری، عدم توجه

negligence (اسم)
مسامحه، پشت گوش فراخی، سرسری، قصور، غفلت، اهمال، فراموشکاری، فرو گذاشت

nonchalance (اسم)
مسامحه، سهل انگاری، لاقیدی

اهمال، تسامح، تساهل، تعلل، تغافل، تکاهل، تهاون، سستی، طفره، غفلت، کاهلی، کوتاهی، مماشات، مماطله ≠ جدیت


فرهنگ فارسی

آسان گرفتن، سهل انگاشتن، به نرمی ومدارا کارکردن
از روی مسامحه با سهل انگاری : مسامحه پیشنهاد او را قبول کرد .
سهل انگاری و تغافل

فرهنگ معین

(مُ مَ حَ یا حِ ) [ ع . مسامحة ] (مص ل . ) آسان گرفتن ، به نرمی رفتار کردن .

لغت نامه دهخدا

مسامحه. [ م ُ م َ ح َ ] ( ع اِمص ) مسامحة. مسامحت. سهل انگاری و آسان شمردگی و تهاون و تغافل. ( ناظم الاطباء ). آسان فراگرفتن. با کسی آسان و سهل فرا گرفتن. آسان گزاری. آسانی. مساهله. مساهلت. اغماض. به نرمی رفتار کردن. مدارا کردن. || نرمی و مدارا. || تنبلی و کاهلی. ( ناظم الاطباء ). به تأخیر انداختن کاری را. || کوتاهی و اهمال. و رجوع به مسامحة و مسامحت شود. || در اصطلاح اخلاقی ، ترک کردن بعضی از چیزها است که واجب نبود. ( از اخلاق ناصری ص 79 ).، ( مس-امحةً ) مس-امحةً. [ م ُ م َ ح َ تَن ْ ] ( ع ق ) از روی مسامحه. با سهل انگاری. با اهمال.

مسامحه . [ م ُ م َ ح َ ] (ع اِمص ) مسامحة. مسامحت . سهل انگاری و آسان شمردگی و تهاون و تغافل . (ناظم الاطباء). آسان فراگرفتن . با کسی آسان و سهل فرا گرفتن . آسان گزاری . آسانی . مساهله . مساهلت . اغماض . به نرمی رفتار کردن . مدارا کردن . || نرمی و مدارا. || تنبلی و کاهلی . (ناظم الاطباء). به تأخیر انداختن کاری را. || کوتاهی و اهمال . و رجوع به مسامحة و مسامحت شود. || در اصطلاح اخلاقی ، ترک کردن بعضی از چیزها است که واجب نبود. (از اخلاق ناصری ص 79).


مسامحة. [ م ُ م َ ح َ ] (ع مص ) آسانی کردن با کسی . (منتهی الارب ). کار سهل فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). کار با کسی سهل گرفتن . (دهار). مساهله کردن و آسان گرفتن کاری بر کسی . (اقرب الموارد). به نرمی رفتار کردن . موافقت کردن با کسی بر خواسته ٔ او. (اقرب الموارد از لسان ). || صفح و گذشت کردن از گناه کسی . (اقرب الموارد). و رجوع به مسامحه و مسامحت شود. || ترک واجبات است از طریق خودخواهی . (کشاف اصطلاحات الفنون ). ترک بعضی از چیزها است به طریق اختیار که ترک آن بر او واجب نباشد. (نفائس الفنون - حکمت مدنی ). ترک آنچه واجب است ، به جهت تنزه . (از تعریفات جرجانی ).


فرهنگ عمید

آسان گرفتن، سهل انگاشتن، به نرمی و مدارا کار کردن.

دانشنامه عمومی

کاری است خارج از برنامه اصلی جهت روحیه بخشیدن مسامحه بعیارتی صرف وقت روی کارهای غیر مهم با صرف نظر کردن از کارهای مهم تعریف کرد.مثال انجام نرمش کوتاه بجای انجام تکلیف


دانشنامه آزاد فارسی

مُسامحه
(مقابل عمد) آن است که شخص قصد زیان زدن به دیگری را ندارد، ولی درنتیجۀ غفلت و بی احتیاطی سبب واردآمدن ضرر به او می شود. مانند آن که راننده ای به علت سرعت غیر مجاز با ماشین دیگری تصادف کند و موجب واردآمدن خساراتی به آن شود؛ اعم از این که زیانِ وارده ناشی از تقصیر یا مسامحه باشد، شخص باید از عهدۀ جبران زیان های ناشی از کار خود برآید. براساس همین قاعدۀ عقلی، مادۀ ۳۳۵ قانون مدنی پیش بینی نموده که در صورت تصادم دو وسیلۀ نقلیه اعم از کشتی، قطار یا اتومبیل یا امثال آن، مسئولیت متوجه طرفی خواهد بود که تصادم درنتیجۀ عمد یا مسامحۀ او حاصل شده باشد و اگر طرفین مسامحه کرده باشند هر دو مسئول خواهند بود.

پیشنهاد کاربران

مسامحه , در "اصطلاح حقوقی" به معنای عقدی که طرفین هدفشان ارفاق, گذشت یا احسان به طرف دیگریست,

مسامحه درماده 145 قانون مجازات اسلامی به معنی سهل انگاری، غفلت

بوتزت

مسامحه : ساده انگاری
آسان گرفتن

عقود مسامحه ای عقودیست که در آن قصد طرفین عقد، گذشت و احسان میباشد که در این عقود علم اجمالی طرفین به مورد معامله کافیست.

مسامحه:ساده انگاری - آسان گرفتن - اهمال کردن - به نرمی رفتار کردن


کلمات دیگر: